جدول جو
جدول جو

معنی کیال - جستجوی لغت در جدول جو

کیال
پیمانه کننده، کیل کننده، پیمانه گر
تصویری از کیال
تصویر کیال
فرهنگ فارسی عمید
کیال
(کَیْ یا)
پیماینده. (منتهی الارب). پیماینده و پیمانه کننده. (ناظم الاطباء). پیماینده و چیزی را به پیمانه پیمایش کننده. (غیاث). آنکه حرفۀ او پیمودن طعام باشد. (از اقرب الموارد). کیل پیما. پیمایندۀ کیل. کیل پیماینده. آنکه شغلش کیل کردن باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آمد گه نوروز و جهان گشت دل افروز
شد باغ ز بس گوهر چون کیلۀ کیال.
فرخی.
هرکه تخم کین او کارد چو وقت داس گشت
داس بردارنده را دست اجل کیال باد.
سوزنی.
زآنکه میکائیل از کیل اشتقاق
داردو کیال شد در ارتزاق.
(مثنوی)
لغت نامه دهخدا
کیال
(کَیْ یا)
لقب مردی گول که پیوسته خاک می پیمود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
به زیبقی ّ مقنع به احمقی کیال
به روزکوری صباح و شبروی احباب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
کیال
پیمانه کننده
تصویری از کیال
تصویر کیال
فرهنگ لغت هوشیار
کیال
((ک یّ))
پیمانه کننده، کیلی پیماینده
تصویری از کیال
تصویر کیال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیان
تصویر کیان
(پسرانه)
پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کمال
تصویر کمال
(پسرانه)
آخرین حد چیزی، نهایت، بی عیب و نقص بودن، خردمندی، دانایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کژال
تصویر کژال
(دخترانه)
غزال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکیال
تصویر مکیال
پیمانه، ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند، دل عارف، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانهٴ نفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیال
تصویر فیال
فیلبان، نگهبان پیل، آنکه بر پشت فیل می نشیند و فیل را می راند، پیلبان، پیلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذیال
تصویر ذیال
درازدامن، دامن دراز، آنکه دامن بلند دارد، مرد دراز بالا و درازدامن، درازدنبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیان
تصویر کیان
چه کسانی؟
شالوده، هستی، بنیان مثلاً کیان خانواده
طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبال
تصویر کبال
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیال
تصویر سیال
بسیار روان، آب روان، جاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیال
تصویر عیال
اهل خانه، زن و فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمال
تصویر کمال
بالاترین مرتبۀ چیزی، نهایت مثلاً با کمال خرسندی، برتر بودن در داشتن صفات نیک، کامل بودن، آراستگی صفات، درایت، دانایی، خردمندی، در فلسفه صورت نهایی و طبیعی هر چیز، در تصوف رسیدن به مرحلۀ محو و فنا
کمال یافتن: به کمال رسیدن، کامل شدن، ترقی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَکْ)
جمع واژۀ کیل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کیل، به معنی پیمانه. (آنندراج). رجوع به کیل شود، هرچند. اگرچند. (فرهنگ فارسی معین). بااینکه. اگرچه. با وجود اینکه. با همه اینکه. گرچه. ولو. هرچند که. ارچه. (یادداشت مؤلف) :
بت اگرچه لطیف دارد نقش
به بر دو رخانت هست خراش.
رودکی.
اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند
فدای دست قلم باد دست چنگ نواز.
رودکی.
موز مکی اگرچه دارد نام
نکنندش چو شکر اندر جام.
طیان.
بچۀ بط اگرچه باشد خرد
آب دریاش کی تواند برد.
؟ (از العراضه).
اگرچه گوی سروبالا بود
جوانی کندپیر کانا بود.
فردوسی.
اگرچه فراوان کشیدیم رنج
نه شان پیل ماندیم از آن پس نه گنج.
فردوسی.
به گه آمد اگرچه دیرآمد.
سنایی.
بچۀ بط اگرچه دینه بود
آب دریاش تا به سینه بود.
سنایی.
اگرچه جرم من کوه گران است
ترا دریای رحمت بیکران است.
نظامی.
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی.
سعدی.
مسکین خر اگرچه بی تمیز است
چون بار همی کشد عزیز است.
سعدی.
اگرچه زنده رود آب حیاتست
ولی شیراز ما از اصفهان به.
حافظ.
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگرچه مدعی بیند حقیرم.
حافظ.
اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست.
حافظ.
اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبیست
زبان خموش ولیکن دهن پر از عربیست.
حافظ.
اگرچه نیست روا سجدۀ بتان کردن
تو آن بتی که ترا سجده می توان کردن.
درویش غیاثی عراقی.
قوت غذاکننده اگرچه نگهدارندۀ تن است لیکن... (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین).
- گرچه، اگرچه. هرچند. (یادداشت مؤلف) :
گرچه سختی چو نخگله مغزت
جمله بیرون کنم به چاره گری.
لبیبی.
، به معنی هرچه نیز می باشد. (ناظم الاطباء).
، به معنی هرچه نیز می آید چنانچه ’اگرچند’ نیز به معنی هرچند آمده است. (آنندراج) (از لغت فرس اسدی) (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
پیمانه. (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). پیمانه و هر چیز که بدان پیمانه کنند. ج، مکاییل. (ناظم الاطباء). آنچه بدان پیمانه کنند. مکیل. مکیله. (از اقرب الموارد) : لاتنقصوا المکیال و المیزان انی اریکم بخیر و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط. (قرآن 84/11). و یا قوم اوفوا المکیال و المیزان بالقسط ولاتبخسوا الناس اشیأهم ولاتعثوا فی الارض مفسدین. (قرآن 85/11). کیل و وزن و مکیال و میزان راست دارید. (کشف الاسرار ج 3 ص 525). ناصرالدین جوابی فراخورنفاق و زور و غرور او بنوشت و هم بدان مکیال صاعی چند فراپیمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 147).
به روز حشرکه فعل بدان و نیکان را
جزا دهند به مکیال نیک و بد پیمای
جریمۀ گنهت عفو باد و توبه قبول
سپیدنامه و خوش دل به عفو بار خدای.
سعدی.
، آنچه بدان چیزی را سنجند. مقیاس. وسیلۀ سنجش. معیار: تا بعد از این مدت حکیم مطلق و فیلسوف اعظم ارسطاطالیس این نقد را به قسطاس منطق بسخت و به محک حدود نقد کرد و به مکیال قیاس بپیمود تا شک و ریب از او برخاست. (چهار مقاله ص 11) ، ربع صاع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
جمع واژۀ کیلجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ کیلجه، کیله که پیمانه ای است مر غله و آرد و جز آن را. (آنندراج). رجوع به کیلجه و کیله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کیلک. کیلو. زالزالک. (فرهنگ فارسی معین). زالزالک. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قسمی از ولیک را در شیراز کیالک نامند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ولیک شود، توت فرنگی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایال
تصویر ایال
بازگشتن، سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیالی
تصویر کیالی
عمل و شغل کیال، دستمزدی که بوزن کننده محصول پردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیالک
تصویر کیالک
زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیال
تصویر سیال
آب روان و جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، ظن، گمان
فرهنگ لغت هوشیار
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیال
تصویر زیال
جدا شدن از هم جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیال
تصویر مکیال
پیمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیال
تصویر اکیال
جمع کیل، پیمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیال
تصویر مکیال
((مِ))
پیمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیان
تصویر کیان
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیال
تصویر سیال
آبگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیال
تصویر عیال
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمال
تصویر کمال
کهتری
فرهنگ واژه فارسی سره