جدول جو
جدول جو

معنی کیاسر - جستجوی لغت در جدول جو

کیاسر
(سَ)
قصبۀ مرکز بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری است که در 72 هزارگزی جنوب شرقی ساری و 84 هزارگزی دامغان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی و هوایش معتدل است و 2300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
کیاسر
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاسر
تصویر یاسر
(پسرانه)
نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیارس
تصویر کیارس
(پسرانه)
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاسر
تصویر کاسر
شکننده، ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد، ظریف، آسیب پذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاسر
تصویر سیاسر
سیاه سر، آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
به سمت چپ گردیدن، به طرف چپ مایل شدن، انحراف به چپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواسر
تصویر کواسر
کاسر، پرندگان شکاری، جمع واژۀ کاسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی، هوشیاری
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
زیرکی و تیزفهمی و هوشیاری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیرکی، و کسانی که به کاف فارسی خوانند محض غلط است چرا که لفظاً عربی است و در عربی کاف فارسی نمی آید. (غیاث) (آنندراج) : چه حال خرد و کفایت و کیاست تو معلوم است. (کلیله و دمنه). آنکه از ایشان به خرد منسوب بود و به کیاست موسوم بیرون رفت. (کلیله و دمنه). نظام الملک به رأی و کیاست... دشمن جان اوبود. (سلجوقنامۀ ظهیری). ارکان دولت و اعضاد آن حضرت به تقدم او در کفایت و کیاست معترف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 24). سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت. (گلستان). ملوک وافرفراست و سلاطین کامل کیاست. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از مجلد 3 ص 322).
- صاحب کیاست، زیرک و هوشیار و خردمند. (ناظم الاطباء).
، دانایی. (آنندراج) (غیاث). دانایی و فراست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، جلددستی در کارها. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) تمکن نفس است از استنباط ’ما هو انفع’ (آنچه سودمندتر است) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
آن که طرف دست چپ را می گیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ سِ)
جمع واژۀ قیسری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قیسری شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
قصبه ای است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان. در 45 هزارگزی شمال غربی قمصر، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 3200 تن سکنه است. آبش ازچشمۀ معروف و مهم نیاسر و در حدود 90 رشته قنات کوهستانی تأمین می شود. محصول عمده آن غلات و تنباکو وپنبه و ابریشم و انواع میوه هاست. شغل اهالی زراعت وگله داری و صنعت دستی زنان قالی بافی است. از آثار ابنیۀ باستانی، خرابه های آتشکدۀ دورۀ ساسانیان و پناهگاههای زیرزمینی باقی است. مزارع حسامه، بیدآباد وچندین مزرعۀ دیگر جزء این قصبه بوده و دارای آبشارمهمی نیز می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ سِ)
فرزندان کیسم که درگذشتند. (منتهی الارب). فرزندان کیسم که پدر گروهی از تازیان بود، و اکنون منقرض شده اند. (از ناظم الاطباء). رجوع به کیسم شود
لغت نامه دهخدا
(کیا کَ)
دهی از دهستان اشکور پایین است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 390 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لیا لِ)
دهی جزء دهستان اوشیان بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 28هزارگزی جنوب خاوری رودسر و یکهزارگزی شوسۀ لاهیجان به شهسوار. جلگه، معتدل و مرطوب. دارای 175 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا برنج، چای و به. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی آستانه است که در شهرستان رشت واقع است و 165 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
قلم تراشیدۀ نویسندگی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه سر، ساراست و آن پرنده ای باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ سِ)
جمع واژۀ کاسره. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کاسره شود، شتران که بشکنند چوب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بهره کردن گوشت جزور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن گوشت میسر میان خود. (از اقرب الموارد) ، آسان گرفتن با یکدیگر. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تیاسروا فی الصداق، ای تساهلوافیه و لاتغالوا. (اقرب الموارد) ، به سوی چپ گرفتن، خلاف تیامن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ذوالیمینین و ذوالیسارین شود، (اصطلاح نجوم) نزد منجمان آن است که چون کوکب را قبول در وند رابع بود، مطرح شعاع هر دو تسدیس و تربیع تحت الارض باشد. و این دلیل ضعف و نحوست قوی است. و آن کوکب را ذوالیسارین خوانند. (از کفایهالتعلیم) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان رحیم آباد است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کواسر
تصویر کواسر
به گونه رمن مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
بسمت چپ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاسه
تصویر کیاسه
فریبکار ترفندگر کیاست زیرکی هوشیاری زود یابی، دانایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی و تیز فهمی و هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کی سر
تصویر کی سر
فرانسوی آبفشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
((سَ))
زیرکی، تیزهوشی، دانایی، فراست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیاسر
تصویر تیاسر
((تَ سُ))
به طرف چپ مایل شدن، مقابل تیامن، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی، هوشیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
سر ایوان
فرهنگ گویش مازندرانی
چربی جمع شده در دهانه ی خم ماست، سرماست
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع میانرود سفلای شهرستان چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی