زیرکی و تیزفهمی و هوشیاری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیرکی، و کسانی که به کاف فارسی خوانند محض غلط است چرا که لفظاً عربی است و در عربی کاف فارسی نمی آید. (غیاث) (آنندراج) : چه حال خرد و کفایت و کیاست تو معلوم است. (کلیله و دمنه). آنکه از ایشان به خرد منسوب بود و به کیاست موسوم بیرون رفت. (کلیله و دمنه). نظام الملک به رأی و کیاست... دشمن جان اوبود. (سلجوقنامۀ ظهیری). ارکان دولت و اعضاد آن حضرت به تقدم او در کفایت و کیاست معترف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 24). سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت. (گلستان). ملوک وافرفراست و سلاطین کامل کیاست. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از مجلد 3 ص 322). - صاحب کیاست، زیرک و هوشیار و خردمند. (ناظم الاطباء). ، دانایی. (آنندراج) (غیاث). دانایی و فراست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، جلددستی در کارها. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) تمکن نفس است از استنباط ’ما هو انفع’ (آنچه سودمندتر است) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
زیرکی و تیزفهمی و هوشیاری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیرکی، و کسانی که به کاف فارسی خوانند محض غلط است چرا که لفظاً عربی است و در عربی کاف فارسی نمی آید. (غیاث) (آنندراج) : چه حال خرد و کفایت و کیاست تو معلوم است. (کلیله و دمنه). آنکه از ایشان به خرد منسوب بود و به کیاست موسوم بیرون رفت. (کلیله و دمنه). نظام الملک به رأی و کیاست... دشمن جان اوبود. (سلجوقنامۀ ظهیری). ارکان دولت و اعضاد آن حضرت به تقدم او در کفایت و کیاست معترف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 24). سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فِراستی زایدالوصف داشت. (گلستان). ملوک وافرفِراست و سلاطین کامل کیاست. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از مجلد 3 ص 322). - صاحب کیاست، زیرک و هوشیار و خردمند. (ناظم الاطباء). ، دانایی. (آنندراج) (غیاث). دانایی و فِراست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، جلددستی در کارها. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) تمکن نفس است از استنباط ’ما هو انفع’ (آنچه سودمندتر است) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی، کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند
اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور، درایت، باهوشی، خردمندی، کنایه از حسابگری منفعت جویانه، برنامۀ کار یا شیوۀ عمل، عقوبت، مجازات سیاست کردن: عقوبت کردن، مجازات کردن، تنبیه کردن سیاست مدن: علم به مصالح جامعه، اداره کردن امور و فراهم ساختن اسباب رفاه و امنیت مردمی که در یک شهر یا کشور زندگی می کنند