- کہنا
- گفتن
معنی کہنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شیپور بزرگ، نای جنگی، خرنای، کرنای، کارنای، نای رویین، نای ترکی، برای مثال زود آ که شود رزمگهت همچو قیامت / کوس تو و کرنای تو چون دم زدن صور (امیرمعزی - ۳۰۲)

احمق، کودن، کم خرد، ابله، نابخرد، گول، شیشه گردن، لاده، غتفره، تپنکوز، ریش کاو، بدخرد، دبنگ، کهسله، غمر، گردنگل، دنگ، فغاک، تاریک مغز، چل، کاغه، کم عقل، بی عقل، خام ریش، کردنگ، دنگل، سبک رای، انوک، خل، خرطبع برای مثال مر تو را خصم و دشمن دانا / بهتر از دوستان همه کانا (سنائی۱ - ۴۴۸)

نادان ابله احمق: (خویشتن کانا ساخته بود چیز هایی کرد که مردمان از آن بخندید (ند)،) (تاریخ سیستان)
نوعی نفیر دراز که در قدیم در رزم بکار میرفت و اینک در ولایات شمال ایران (مخصوصا گیلان) بهنگام اقامه مراسم عزا داری (عاشورا) بندرت بکار برده میشود، آلتی است بادی و بلند که صدای آن بم است و چون سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمیشود و از اینرو فقط برای دم دادن بکار میرود
بدگویی کردن، حرف بد بزن
دوباره بیان کردن، دوباره بگو، دوباره گفتن
سلام دادن، سلام کن
خوش آمد گفتن، بگو خوش آمدی
سخن نادرست گفتن، اشتباه بگو
زانو زدن، آرنج
مه آلود، مه
کسر کردن، بریدن، گاز زدن، قطع ارتباط
انجام دادن
ساکن شدن، ماندن، سکونت داشتن، آخرین بودن، نوکری
جاری بودن، جاری شدن
عبارت گفتن، عبارت را بگویید