جدول جو
جدول جو

معنی کژخاطر - جستجوی لغت در جدول جو

کژخاطر(کَ طِ)
کژدل. کنایه از کسی که مزاج او بر استقامت نباشد و در موزون و ناموزون فرق نکند. (آنندراج). ناموزون. کج طبیعت. (ناظم الاطباء). آنکه طبعش نامستقیم باشد. کج طبیعت. ناموزون. کژدل. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از شخص ناموزون و کج طبیعت باشد. (برهان). رجوع به کژدل و کج طبیعت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
خطرها، چیزهایی که مایۀ تلف شدن کسی یا چیزی است، شرف ها، بزرگی ها، جمع واژۀ خطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
ضمیر، ذهن، قلب، یاد، اندیشه، نیت، قصد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژار
تصویر کژار
چینه دان مرغ، ژاغر، جاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
بانگ، فریاد، فغان، نعره
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
حوصله و چینه دان مرغ. (ناظم الاطباء). چینه دان مرغان باشد و به عربی حوصله گویند و به این معنی در فرهنگ جهانگیری با کاف و زای فارسی آمده است. الله اعلم. (برهان) (آنندراج). کژاژ. شاید مبدل و مقلوب ژاغر باشد. به ضبط صحاح الفرس کژار با کاف تازی آمده با شاهد ذیل از بهرامی سرخسی:
بیفکنی خورش پاک را ز بی اصلی
بیاکنی به پلیدی چوماکیان تو کژار.
در جهانگیری گژاژ و در رشیدی گژار آمده و بیتی بشاهد از شمس فخری نقل کرده است. (حاشیۀ برهان چ معین). در آنندراج بیت ذیل از شمس فخری بعنوان شاهد نقل شده است اما گفتۀ شمس فخری که خود بشاهد لغات بیت یا دو بیتی ساخته است حجت نیست:
چه طائریست همایون همای همت تو
که هفت چرخ ورا دانه ای بود به کژار
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
با هم گرو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تراهن. (قطر المحیط) :
هم الجبل الاعلی اذاما تناکرت
ملوک الرجال او تخاطرت البزل.
(از اقرب الموارد).
، بلند کردن گشن دم خود را برای حمله ور شدن هنگام هیجان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ طِ)
حالت و کیفیت کژخاطر. کج طبیعتی. کژدلی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ طِ رِ)
بجهت . بسبب . برای خاطر. (آنندراج) :
از من که شهره ام به غم افسانه گوش کن
یک حرف هم بخاطر دیوانه گوش کن.
علی خراسانی.
لغت نامه دهخدا
اسم ملح هندی است. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 223) (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ طِ)
گرو بندنده با هم. (آنندراج). با یکدیگر گروبسته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاطر شود
لغت نامه دهخدا
(کُ طِ)
بلید. کندذهن. دیرفهم
لغت نامه دهخدا
تک ندارد سیج ها (سیج خطر) سیج جوی خطرها: و از مخاطر ایمن باشد، . . توضیح این کلمه از صیغه خود مفرد ندارد. آنکه خود را بخطر اندازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخاطر
تصویر بخاطر
بجهت، بسبب، برای خاطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
سختی مقابل سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
آنچه در دل گذرد، فکر، اندیشه، ادارک، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژ خاطری
تصویر کژ خاطری
حالت و کیفیت کژ خاطر کج طبیعی کژ دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژار
تصویر کژار
چینه دان مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژ خاطر
تصویر کژ خاطر
کژ دل آنکه طبعش نا مستقیم باشد کج طبیعت نا موزون کژ دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاطر
تصویر مخاطر
((مُ طِ))
آنکه خود را به خطر اندازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاطر
تصویر خاطر
((طِ))
آنچه که در دل گذرد، دل، ضمیر، ذهن، حافظه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کژار
تصویر کژار
((کُ))
چینه دان مرغ
فرهنگ فارسی معین
حافظه، یاد، اندیشه، فکر، دل، ذهن، ضمیر، قلب، طبع، قریحه
فرهنگ واژه مترادف متضاد