جدول جو
جدول جو

معنی کپیه - جستجوی لغت در جدول جو

کپیه
تصویری که از روی تصویر دیگر نقاشی کنند
تصویری از کپیه
تصویر کپیه
فرهنگ لغت هوشیار
کپیه
((کُ یِ))
رونوشت
تصویری از کپیه
تصویر کپیه
فرهنگ فارسی معین
کپیه
کپی، تصویری که به وسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته می شود، آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی می شود، تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم می شود، کاملاً شبیه کسی یا چیزی
تصویری از کپیه
تصویر کپیه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلیه
تصویر کلیه
همگی، همه
فرهنگ واژه فارسی سره
دستار بزرگی که عریان بجای کلاه بر سر گذارند و بر روی آن عگال (عقال) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیه
تصویر کلیه
همه، همگی، کامل، تام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریه
تصویر کریه
زشت، ناپسند، ناخواسته، ناپسندداشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیه
تصویر کلیه
هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنیه
تصویر کنیه
لقبی برای تعظیم و تکریم که در اول آن «اب»، «ابن»، «ام» یا «بنت» می آمد مانند ابوالحسن و ام کلثوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپره
تصویر کپره
چرکی که روی اشیا بندد (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که بدان آرد گندم بریان کرده را که خواهند با چیزی آغشته کنند بر هم زنند و بشور انند مجدح کفچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریه
تصویر کریه
ناپسند، زشت
فرهنگ لغت هوشیار
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفیه
تصویر کفیه
روزی بخور و نمیر
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از دو عضو لوبیائی شکل که عضو مترشح دستگاه ادارای را بوجود میاورند و بنام قلوه و گرده نیز خوانده می شوند
فرهنگ لغت هوشیار
اسمی است غیر از اسم اصلی شخص که در اول آن لفظ اب یا ابن یا بنت می آید مانند ابوالقاسم یا ابوالفضل، ام کلثوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیه
تصویر کمیه
کمیت در فارسی مونث کمی چندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپیه
تصویر چپیه
((چَ یِ))
دستار بزرگی که عربان بر سر گذارند و بر روی آن عگال (عقال) بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریه
تصویر کریه
((کَ هْ))
ناپسند، زشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپره
تصویر کپره
((کَ پَ رِ))
کبره، چرکی که روی اشیاء بندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپچه
تصویر کپچه
((کَ چِ))
کفچه، چمچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیه
تصویر کلیه
((کُ یِ یا یَ))
قلوه، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را به وجود می آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیه
تصویر کلیه
((کُ لّ یِّ))
کلیت، همه، جمعاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدیه
تصویر کدیه
((کُ یِ))
سختی روزگار، گدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنیه
تصویر کنیه
((کُ یَ یا یِ))
لقب، برنام، کنیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدیه
تصویر کدیه
گدایی، برای مثال بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر / به بنده، گر چه گدایی شریعت شعر است (انوری - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
روگرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
پی، چربی گوسفند ودیگر حیوانات، چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپی
تصویر کپی
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، انتر، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، گپی، قرد، برای مثال شیری که پیل بشکند از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رود ستان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپی
تصویر کپی
تصویری که به وسیلۀ دستگاه فتوکپی از نسخۀ اصلی گرفته می شود، آنچه عیناً از از نوشتۀ دیگر رونویسی می شود، تصویری که از روی تصویر دیگر ترسیم می شود، کنایه از کاملاً شبیه کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپه
تصویر کپه
ظرفی چوبی که برای کارهای ساختمانی در آن خاک یا گل می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
فرانسوی کلاه لبه دار رونوشت از نوشته، رونگاشت از نگاره میمون (مطلقا) بوزینه قرده: (در آن وادی نگاه کردم همه وادی پر از قرده و خنازیر بود یعنی پر از کپی و خوک ترسیدم از آن حال) (تفسیر ابو اتلفنج)، میمون سیاه (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی کفه است و آن چیزی است که در دو طرف ترازو آویخته و چیزها در آن گذارند و وزن نمایند و ظرفی که بنا و عمله در آن خاک و گل کرده درعمارت کار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از} چیو {که گزیرکی است سکز رومی (علک الروم) از گیاهان علک رومی علک الروم مصطکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه
تصویر پیه
((یِ))
چربی، روغن، به ویژه چربی حیوانی
پیه چیزی را به تن مالیدن: خود را برای تحمل امر ناگواری آماده کردن
فرهنگ فارسی معین