- کپیدن
- خوابیدن، خفتن، ربودن
معنی کپیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کپیدن
- خوابیدن، خفتن
- کپیدن ((کَ دَ))
- خفتن، خوابیدن، ربودن، دزدیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انفجار
بزور داخل شدن در جائی
خفه شدن
ورم کردن
بیقراری و اضطراب نمودن
باد کردن، ورم کردن، ترکیدن
لرزیدن، زدن نبض و قلب، کنایه از بی آرام شدن، بی قراری کردن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
شکافتن، از هم باز شدن، ترکیدن، کفتن، کفتیدن، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی - ۳۴۸)
حمل کردن، چیزی یا کسی را با فشار و زور به طرفی بردن، برای مثال طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف / گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف (حافظ - ۵۹۶)
خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب مثلاً برایم زرشک پلو کشید
خالی کردن، تهی کردن
جذب کردن به ویژه جذب مایعات،
بیرون آوردن اسلحه یا شمشیر یا کارد و مانند آن به قصد حمله یا تهدید مثلاً به روی هم شمشیر کشیدند،
پوشاندن با پارچه، پرده و مانند آن، برای مثال بفرمود تا دیبه خسروان / کشیدند بر روی پور جوان (فردوسی۲ - ۱/۵۳۶)
کنار زدن، برای مثال صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست / فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید؟ (حافظ - ۴۶۴) ،
کش دادن، دراز کردن
مادۀ چیزی را استخراج کردن، دود کردن مثلاً سیگار کشید
سنجیدن، وزن کردن
نقاشی کردن، ترسیم کردن
کنایه از تحمل کردن،
گذراندن نخ، سیخ و مانند آن از چیزی مثلاً مرواریدها را به رشته کشید،
درآوردن، کندن مثلاً دندانش را کشید
گسترده شدن، امتداد یافتن، به طول انجامیدن، طول کشیدن،
میل داشتن، برای مثال دل ضعیفم از آن می کشد به طرف چمن / که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد (حافظ - ۲۶۶)
منجر شدن، انجامیدن، رسیدن، برای مثال به سام نریمان کشیدش نژاد / بسی داشتی رزم رستم به یاد (فردوسی۲ - ۳/۱۷۲۷)
سوق دادن، راندن، برای مثال تهمتن سپه را به هامون کشید/ سپهبد سوی کوه بیرون کشید (فردوسی۲ - ۴/۲۷۳)
بالا بردن، افراختن، برای مثال هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است / گو چه حاجت که بر افلاک کشی ایوان را (حافظ - ۳۴ حاشیه)
کنایه از آشامیدن، نوشیدن، برای مثال تو را گاه بزم است و آوای رود / کشیدن می و پهلوانی سرود (فردوسی۲ - ۱/۳۰۱)
رفتن، روان شدن، حرکت کردن، برای مثال ز ره سوی ایوان کشیدند شاد / همه رنج ها پهلوان کرد یاد (اسدی - ۱۹۲)
خارج کردن غذا از دیگ یا دیس و گذاشتن آن در بشقاب مثلاً برایم زرشک پلو کشید
خالی کردن، تهی کردن
جذب کردن به ویژه جذب مایعات،
بیرون آوردن اسلحه یا شمشیر یا کارد و مانند آن به قصد حمله یا تهدید مثلاً به روی هم شمشیر کشیدند،
پوشاندن با پارچه، پرده و مانند آن،
کنار زدن،
کش دادن، دراز کردن
مادۀ چیزی را استخراج کردن، دود کردن مثلاً سیگار کشید
سنجیدن، وزن کردن
نقاشی کردن، ترسیم کردن
کنایه از تحمل کردن،
گذراندن نخ، سیخ و مانند آن از چیزی مثلاً مرواریدها را به رشته کشید،
درآوردن، کندن مثلاً دندانش را کشید
گسترده شدن، امتداد یافتن، به طول انجامیدن، طول کشیدن،
میل داشتن،
منجر شدن، انجامیدن، رسیدن،
سوق دادن، راندن،
بالا بردن، افراختن،
کنایه از آشامیدن، نوشیدن،
رفتن، روان شدن، حرکت کردن،
درهم فرو رفتن، به زور در جایی داخل شدن، به زور و فشار میان جمعی درآمدن و جا گرفتن، جا شدن چیزی در چیز دیگر به زور و فشار
نادرست نویسی تپیدن به آرش گرم شدن است ولی به جای ناآرامی و غلتیدن به کار می رود تپیدن
بیکسو رفتن کناره کردن، از جایی بجایی کشیدن، تحاشی کردن، از راستی بکژی شدن انحراف: مکیبید و از راستی مگذرید، فریفتن، بعشق: یارب بیافریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب، (شهید بلخی)
از هم باز شدن شکافته شدن: (در حسرت آن دانه نار تو دل ما حقا که چو نار است بهنگام کفیدن)، (سنائی)، از هم باز کردن شکافتن
گسیل داشتن، بردن، بزندان کشیدن
کردن پذیرفتن انفعال یکی کنش که بتازی ان یفعل گویند و یکی بکنیدن که بتازی ان ینفعل خوانند
پاره شدن، ترکیدن، مردن
بی قراری کردن، زدن نبض و قلب، لرزیدن، از جای جستن
((کَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
امتداد دادن، به سوی خود آوردن، بردن، حمل کردن، تحمل کردن، رنج بردن، منجر شدن، جذب کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، نوشیدن، بیرون آوردن، تدخین کردن، دود کردن، تقد
Drag, Draw, Haul, Pull, Stretch, Tow, Tug, Yank
arrastar, desenhar, transportar, puxar, esticar, rebocar
ziehen, zeichnen, transportieren, dehnen, abschleppen
ciągnąć, rysować, transportować, rozciągać, holować, pociągnąć
тянуть , рисовать , тащить , растягивать , буксировать
тягнути , малювати , тягнути , тягнути , розтягувати , буксувати
arrastrar, dibujar, transportar, tirar, estirar, remolcar, tirar de
traîner, dessiner, transporter, tirer, étirer, remorquer
trascinare, disegnare, trasportare, tirare, allungare, rimorchiare
slepen, tekenen, vervoeren, trekken, uitrekken
खींचना , चित्र बनाना