جدول جو
جدول جو

معنی کپلر - جستجوی لغت در جدول جو

کپلر(کِ لِ)
ریاضی دان و منجم مشهور ایتالیایی (1571- 1630 میلادی). وی در شانزدهم ماه مه 1571 در ویل (ووتمبرگ) بدنیا آمد پدرش می خانه محقری داشت. و خود وی تا 1584م. به نگاهداری حیوانات مشغول بود در این سال به سبب بیماری، ناچار از این کار دست کشید و او را به مدرسه طلاب پروتستان و سپس بر اثر هنر و استعدادش به دانشگاه توبینگن فرستادند. در آنجا به فرا گرفتن ریاضیات پرداخت و معلم ریاضیات مدرسه شبانه روزی پروتستان در گراتز شد. پس از آن به سبب مخالفت حکام با افکار و عقایدش از ایتالیا گریخت و به دانمارک پناه برد و در آنجا به مطالعه درباره ستارگان پرداخت و سه قانون مهم نجومی خویش را کشف و منتشر کرد ازین قرار:
1- هر سیاره به دور خورشید یک مسیر بیضی شکل طی می کند.
2- خط راستی که سیاره را بخورشید وصل می کند، در زمانهای متساوی مساحات متساوی می پیماید. هر قدر سیاره روی این مسیر به خورشید نزدیکتر باشد حرکت آن نیز سریعتر است.
3- اگر سال را بمنزلۀ واحد زمان و فاصله زمین از خورشید را واحد طول فرض کنیم مجذور مدت دوران یک سیاره به دور خورشید مساوی با مکعب فاصله آن از خورشید است. بمدد قانون سوم می توان با در دست داشتن مدت دوران آن، فاصله اش را از خورشید معین کرد.
نیوتن با مجهز بودن به این قوانین توانست قانون جاذبۀ عمومی را کشف کند. کپلر در پانزدهم ماه نوامبر 1630 میلادی در راتیسبون در نهایت فقر و بی چیزی زندگی را بدرود گفت. (از تاریخ علوم پی یر روسو)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلر
تصویر کلر
عنصر غیرفلزی گازی از گروه هالوژن ها به رنگ زرد، با بوی تند و زننده، که در تهیۀ داروها، موادگندزدا، حشره کش ها و تصفیۀ آب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپر
تصویر کپر
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، چپر،
نرده، کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی ماهی بزرگ که در رودخانه ها و کناره های دریای خزر پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولر
تصویر کولر
دستگاهی که برای خنک کردن هوای ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کْلُ / کُ لُ)
یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی ’Cl’ است و در حرارت عادی بصورت گاز و به رنگ مایل به سبز و بوی آن قوی و خفه کننده است و آن را از الکترولیز کردن (تجزیۀ الکتریکی) نمک طعام (کلرور دو سدیم) بدست می آورند و بواسطۀ میل ترکیبی که با ئیدروژن دارد یک مزیل اللون مواد نباتی وحیوانی محسوب می شود و در صنعت از آن بعنوان سپید کننده پارچه استفاده می نمایند و وسیلۀ ضدعفونی بسیار عالی است. (از لاروس). در اصطلاح علم شیمی، شبه فلزی است زرد مایل به سبز. در شرایط متعارفی گازی شکل با بوی خفه کننده و کمی سبکتر از هوا و به همین جهت به صورت گاز خفه کننده در جنگ اول جهانی بکار رفته. تکاثف نسبی این گاز نسبت به هوا7129 (معادل 2/49) است. بنابراین از هوا تقریباً دو و نیم مرتبه سنگین تر است. یک لیتر آب 8 درجه حرارت، 3/04 لیتر کلر را در خود حل می کند. کلر را می توان در 15 درجۀ حرارت با فشار 6 جو مایعکرد و در بطری چدنی سیفون دار به بازار عرضه نمود.
کلر اولین دفعه در سال 1747 میلادی بوسیلۀ شیل از اثر جوهر نمک بر بی اکسید منگنز بدست آمد مطابق فرمول: 2H2O + 2CL2 4ACIH + Mno2 چون فرمول فوق در برابرگرما باید صورت گیرد، لذا اگر وسیلۀ گرم کردن نباشد پرمنگنات پتاسیم متبلور را در ظرف ریخته و قطره قطره جوهر نمک می ریزند تا کلر حل شود، طبق فرمول زیر:
8H2O+2ClK+2Cl2Mn+16ClHu5Cl2+2Mno4k
باید آزمایش مذکور با احتیاط و در زیر یک لولۀاطمینان سادۀ آزمایش انجام شود تا اسید در لوله جمع گردد و ضمناً اسید بطور قطره قطره روی پرمنگنات بریزد والا مجاورت شدید اسید و پرمنگنات سبب پرتاب شدن در شیشه یا شکستن ظرف می شود. معمولاً در صنعت کلر را از تجزیۀ الکتریکی نمک طعام بدست می آورند. کلر شبه فلزی است که با ظرفیت های مختلف با برخی شبه فلزات (از قبیل فلوئور و گوگرد و فسفر و سیلسیوم) و با ئیدروژن بشدت و با همه فلزات (حتی طلا و طلای سفید) ترکیب می شود. جرم اتمی کلر حدود 35/5 است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کْلُ / کُ لُ دُ)
دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ)
کفل. کفچل. سرین. سطح خارجی سرین آدمی و جانوران. سرین آدمی و جانوران. (فرهنگ فارسی معین ذیل کفل). قسمت خلفی بالای ران. رجوع به کفل و رجوع به سرین شود
لغت نامه دهخدا
(کُ پُ)
در تداول عامّه دفرنسیال، در وسایط نقلیۀ موتوری عبارت از دستگاهی است مرکب از چند چرخ دنده که بر محور محرک (معمولاً محور محرک دو چرخ عقب) قرار میگیرد و قدرت موتور را (که به میل کاردان منتقل میشود) بین دو چرخ عقب تقسیم میکند و در عین حال اجازه میدهد که چرخها عنداللزوم با سرعتهای مختلف بچرخند. دیفرنسیال در محفظه ای قرار دارد و بوسیله میل گاردان بحرکت درمی آید و حرکت را بوسیلۀ دو میل پولوس به چرخها منتقل میکند. هنگامی که اتومبیل حرکت مستقیم میکند دیفرنسیال قدرت را به تساوی به دو چرخ میرساند در نتیجه دو چرخ با یک سرعت میگردند اما هنگام عبور اتومبیل از پیچ ها و دور زدن که چرخ بیرونی باید مسافت بیشتری را طی کند، دیفرنسیال سرعت بیشتری به چرخ بیرونی میدهد و بدین طریق از سرخوردن اتومبیل جلوگیری میکند. بهمین طریق وقتی اتومبیل در برف یا گل وامیماند، دیفرنسیال اجازه میدهد که یکی از چرخها بگردد در حالی که دیگری ساکن است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ)
در لغت مردم بلوچ، خانه ای است از نی و بوریا و مانندآن. خانه هائی است که اسکلت آنها از چوب خرماست و اطراف آنها با حصیر بسته می شود. نام خانه های حصیری که در فلاحیه خوزستان کنند، که گاه از منسوجی درشت و گاه از شاخ و برگ درخت ساخته می شود. (یادداشت مؤلف). خانه نیی. کومه. آلونک. عریش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ گَ)
دهی است از دهستان جاپلق شهرستان الیگودرز. سکنه 305 تن. آب از قنات و چاه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
کوه پلر، کوهی در کجور مازندران و قریۀ فیروزآباد در دامنۀ آن واقع است. (سفرنامۀ مازندران و استراباد تألیف رابینو ص 109)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ لَ)
مرضی که از زالوی جگری یا کرم کپلک که در آبهای بعض برکه هاست گوسفند را عارض شود. انگلی در گوسفند و هم نام بیماریی که از او پیداآید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ لَ کَ مَ)
دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان. جلگه ای و سردسیر. سکنه 244 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بادام و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری وقالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به هندی اسم کافور است. (مخزن الادویه). کبور، اسم هندی کهرباست. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کفر. یک قسم ماهی خوراکی است که در گیلان و مازندران صید می شود. (یادداشت مؤلف). گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است. (فرهنگ فارسی معین). این ماهی به اندازۀ ماهی سفید است اما به نسبت دیگر ماهیها گوشتش خوش خوراک نیست. آن را در لاهیجان کپور و در تداول عامۀ تهران کپور تلفظ می کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از کولر
تصویر کولر
دستگاهی که هوای اطاق و سالن را خنک کند، آرام بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپل
تصویر کپل
سطح خارجی سرین آدمی و جانوران، قسمت خلفی بالای ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپر
تصویر کپر
خانه نیی کومه آلونک عریش
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از عناصر و علامت اختصاری آن در شیمی lC است و در حرارت عادی بصورت گاز و برنگ مایل به سبز و بوی آن قوی و خفه کننده است و آن را از الکترولیز کردن نمک طعام بدست می آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپور
تصویر کپور
گونه ای ماهی استخوانی که در دریای خزر فراوان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپور
تصویر کپور
((کَ))
نوعی ماهی بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کولر
تصویر کولر
((لِ))
دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپر
تصویر کپر
((کَ پَ))
آلونگ، خانه ای که از نی و حصیر ساخته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپل
تصویر کپل
((کَ پَ))
کفل، سرین
فرهنگ فارسی معین
((کُ لُ))
گازی است سمّی به رنگ زرد مایل به سبز با بوی تند و خفه کننده که در آب قابل حل است، علامت شیمیایی آن CL است
فرهنگ فارسی معین
آلونک، عریش، کومه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باسن، کفل، پرتاب، پرتاب کردن، ترکه ای یک متری و قابل انعطاف از چوب انجیر که بام پوش گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته ی بزرگ که آن را گپر هم گویند، قسمت پایین و بوته مانند درختان بریده شده که معمولا خشک هستند
فرهنگ گویش مازندرانی
کپور نوعی ماهی دریای خزر
فرهنگ گویش مازندرانی
پلک چشم
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در کلاردشت واقع در منطقه ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تن پوشی از پشم حیوانات اهلی نیم تنه ی گالشی
فرهنگ گویش مازندرانی
شیپوری از پوست درخت
فرهنگ گویش مازندرانی