طایفه ای از ایلهای کرد ایران است که تقربیاً 150 خانوار است و درژاورود مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62) نام تیره ای از طایفۀ نریژی گوران است و در حدود 260 تن میباشند که چادرنشینند و ییلاق آنان کوه سیاهانه گوران و قشلاقشان دهستان ذهاب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
طایفه ای از ایلهای کرد ایران است که تقربیاً 150 خانوار است و درژاورود مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62) نام تیره ای از طایفۀ نریژی گوران است و در حدود 260 تن میباشند که چادرنشینند و ییلاق آنان کوه سیاهانه گوران و قشلاقشان دهستان ذهاب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهَج، کُویج
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، مارِخ، وَلیک، سیاه الله
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهَج، کِویژ
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک، آنکه سنش کم است، خردسال، کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود، کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
دارای جسم یا اندازۀ اندک مثلاً دست های کوچک، آنکه سنش کم است، خردسال، کنایه از دارای مقام پایین، کنایه از بی ارزش، پست مثلاً آدم کوچک و کوته بینی بود، کنایه از صفتی که شخص هنگام تواضع به خود می دهد، مطیع مثلاً من کوچک شما هستم
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
چوبدستی، عصا ترکی کتک بنگرید به کتک چوبدستی عصا: بعضی را بچوب و کوتک تادیب نموده و پاشا را از آن جهل و بد مستی ملامت کرده، دسته هاون، چوب گازران، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن) کتک
صغیر، کوچک، طفل و بچه کوچک صغیر، فرزندی که بحد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر) طفل، جمع کودکان: و زنان و کودکان را اسیر گردانیدند. یا کودک غازی. پسر بازیکن که پیش آهنگ دیگران بود و پیش از آنان از چنبر بگذرد: باد چالاک در رسن بازی سر تو همچو کودک غازی. (کمال اسماعیل)، جوان: بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد
صغیر، کوچک، طفل و بچه کوچک صغیر، فرزندی که بحد بلوغ نرسیده (پسر یا دختر) طفل، جمع کودکان: و زنان و کودکان را اسیر گردانیدند. یا کودک غازی. پسر بازیکن که پیش آهنگ دیگران بود و پیش از آنان از چنبر بگذرد: باد چالاک در رسن بازی سر تو همچو کودک غازی. (کمال اسماعیل)، جوان: بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند میوه و بار کور (کبر)، جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند میوه و بار کور (کبر)، جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
خرد، صغیر، مقابل بزرگ خرد صغیر، هر چیز کم وسعت و کم حجم، اندک قلیل کم، بچه کودک طفل: و بودند آنان که خوردند پنج هزار مردم غیر زنان و کوچکان آن مردمان که این معجز را بدیدند، نوایی است از موسیقی و آن یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی است زیر افکن: رهاوی را براه راست می زن پس از کوچک حجاز آغاز می کن، بنده فرمانبردار: من کوچک شما هستم
کوچک و خرد، مردم کوچک اندام قصر و هر بنای رفیع و بلند و بارگاه و سرای عالی، کاخ، بنای مرتفع و عالی کوچک، کوچک اندام. بنای مرتفع و عالی قصر کاخ: در پای کوه دماوند که پادشاه ارغون در آن موضع کوشکی ساخته است و حالیا بکوشک ارغون معروفست، قلعه حصار
کوچک و خرد، مردم کوچک اندام قصر و هر بنای رفیع و بلند و بارگاه و سرای عالی، کاخ، بنای مرتفع و عالی کوچک، کوچک اندام. بنای مرتفع و عالی قصر کاخ: در پای کوه دماوند که پادشاه ارغون در آن موضع کوشکی ساخته است و حالیا بکوشک ارغون معروفست، قلعه حصار
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول
پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول