گیاه بردی و علف. (منتهی الارب). گیاه بردی و واحد آن کولانه است. (از اقرب الموارد). گیاه بردی. (ناظم الاطباء) ، گیاهی است مانند بردی که در آب روید. (منتهی الارب). و رجوع به مدخل قبل شود
گیاه بردی و علف. (منتهی الارب). گیاه بردی و واحد آن کولانه است. (از اقرب الموارد). گیاه بردی. (ناظم الاطباء) ، گیاهی است مانند بردی که در آب روید. (منتهی الارب). و رجوع به مدخل قبل شود
نام شهری است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب). ناحیتی خرد است (از خلج و به مسلمانی پیوسته و اندر او کشت و برز است. (حدود العالم چ دانشگاه ص 81). شهرکی است پاکیزه در حدود بلاد ترک از ناحیه ای به ماورأالنهر. (از معجم البلدان از حاشیۀ برهان چ معین)
نام شهری است به ماوراءالنهر. (منتهی الارب). ناحیتی خرد است (از خلج و به مسلمانی پیوسته و اندر او کشت و برز است. (حدود العالم چ دانشگاه ص 81). شهرکی است پاکیزه در حدود بلاد ترک از ناحیه ای به ماورأالنهر. (از معجم البلدان از حاشیۀ برهان چ معین)
گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر بافند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که در آب روید و از آن بوریا سازند. (فرهنگ رشیدی). اسل. اسل کولان. سمار. سخونوس. نی بوریا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود
گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر بافند. (از برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که در آب روید و از آن بوریا سازند. (فرهنگ رشیدی). اسل. اسل کولان. سمار. سخونوس. نی بوریا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود
دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 425 تن سکنه دارد، تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در این ده وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 425 تن سکنه دارد، تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در این ده وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، گولانج، گولاج، کلاج، در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده: کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد از آن با شکر و مغزبادام یا فندق پزند و آن را لا بر لا نیز گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، با کاف عربی غلط است و با گاف فارسی صحیح است، برای اینکه لبیبی در بیتی حروف اول کلماتی را که با گاف فارسی آغاز می گردد التزام کرده و گولانج را نیز آورده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بادی باشد که آن را قولنج خوانند، (برهان) (آنندراج)، قولنج، (ناظم الاطباء)، کولینج، قولنج، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قولنج شود
نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، گولانج، گولاج، کلاج، در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده: کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد از آن با شکر و مغزبادام یا فندق پزند و آن را لا بر لا نیز گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، با کاف عربی غلط است و با گاف فارسی صحیح است، برای اینکه لبیبی در بیتی حروف اول کلماتی را که با گاف فارسی آغاز می گردد التزام کرده و گولانج را نیز آورده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بادی باشد که آن را قولنج خوانند، (برهان) (آنندراج)، قولنج، (ناظم الاطباء)، کولینج، قولنج، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قولنج شود
موسیقی دان خنیاگر: (بهرام گور) همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنک مردمان بی رامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا بملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان) خواستند و کوسان (گوسان) بزبان پهلوی خنیاگر بود پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامد زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامشی کنند
موسیقی دان خنیاگر: (بهرام گور) همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنک مردمان بی رامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا بملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان) خواستند و کوسان (گوسان) بزبان پهلوی خنیاگر بود پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامد زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامشی کنند
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا