معنی کوفن - جستجوی لغت در جدول جو

کوفن(فَ)

لغت نامه دهخدا

کوفی

از مردم کوفه

فرهنگ فارسی عمید

کوپن

ورقه ای مخصوص برای دریافت بعضی از اجناس ضروری و مواد غذایی که توسط دولت در بین مردم توزیع می شود، کالابرگ

فرهنگ فارسی عمید

کوسن

بالش کوچک تزیینی که برای تکیه دادن روی مبل یا کاناپه گذاشته می شود

فرهنگ فارسی عمید

کوبن

چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک

فرهنگ فارسی عمید

کودن

کند فهم، کم عقل، احمق، کنایه از تنبل، یابو، اسب کندرو، فیل

فرهنگ فارسی عمید

کوفتن

کوبیدن، چیزی را با سنگ یا چوب یا آلت دیگر زدن و خرد کردن
آسیب رساندن

فرهنگ فارسی عمید

کوکن

جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، پش، کوف، بایقوش، بوم، کلک، مرغ شب آویز، هامه، پژ، مرغ شباویز، کول، کلیک، مرغ بهمن، آکو، کوچ، پشک، پسک، کنگر، شباویز، بیغوش، چغو، اشوزشت، چوگک، مرغ حق، بوف

جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، پُش، کوف، بایقوش، بوم، کَلِک، مُرغ شَب آویز، هامِه، پُژ، مُرغ شَباویز، کول، کَلیک، مُرغ بَهمَن، آکو، کوچ، پَشک، پَسَک، کُنگُر، شَباویز، بَیغوش، چَغو، اَشوزُشت، چوگَک، مُرغ حَق، بوف

فرهنگ فارسی عمید

کوفت

سیفلیس، آسیب، آزار، کنایه از هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته می شود، زهر مار مثلاً کوفت! این قدر حرف نزن، بیماری، درد

فرهنگ فارسی عمید

کوفنی

(فَ)

منسوب است به کوفن از بلاد خراسان. (از انساب سمعانی). رجوع به کوفن شود

لغت نامه دهخدا

توفن

(تَ)

کم گردیدن در هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

کلفن

(کُ لُ فَ)

صمغی است و این نام مأخوذ از کلفن، شهری در آسیای صغیر، است که این صمغ از آنجا آورده می شود. (از لاروس). در گیاه شناسی، ماده ای است رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصاً تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل می شود. در صنعت معمولاً سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار می دهند تا اسانسهای آن جدا شود و در نتیجه مادۀ زرینی به صورت تودۀ شفاف زردرنگ شیشه ای باقی می ماند که همان کلفن است. کلفن در داروسازی و در ساختن بعضی از مشمعها و پمادها و ضمادها بکار می رود و بعلاوه برای آنکه موهای آرشۀ ویلن روی سیمهای ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود، موهای آرشۀ ویلن را به آن آغشته کنند. قلفونیا. زنگباری. علک یا بس. کلوفان.
(فرهنگ فارسی معین)

لغت نامه دهخدا

کوفنی

(فَ)

ابوالمظفر محمد بن احمد بن محمد بن احمد المعاوی. از مردم کوفن و شاعر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محمد بن احمد ابیوردی علوی، مکنی به ابوالمظفر که صاحب نجدیات و عراقیات و تصانیفی در ادب است. (از معجم البلدان). رجوع به کوفن شود

لغت نامه دهخدا

کلوفن

ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان

فرهنگ لغت هوشیار

کوسن

زیر سری، بالش

فرهنگ لغت هوشیار

ذوفن

هنرمند صاحب فن متخصص: (آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون هرگز بر او بکار نبرده است هیچ فن) (فرخی)

فرهنگ لغت هوشیار

کوپن

ورقه بهادار، سهم

فرهنگ لغت هوشیار

کودن

کند فهم، کور ذهن، دیریاب، نادان، کج طبع، کم عقل

فرهنگ لغت هوشیار

کوفتن

کوبیدن خرد کردن: لشکریان بفراغت غله ها بدریدند و بکوفتند و ریع برداشتند، بضرب زدن: سلطان را بر آن لشکری خشم آمد... درویش آمد و سنگ در سرش کوفت. (گلستان)، آسیب رسانیدن، ساییدن سحق کردن: دانه ها را کوبید، نواختن طبل و مانند آن: در میان لشگر طبل بکوفتند

فرهنگ لغت هوشیار

کوفان

رنج، گردالو، ارج ارجمندی، ریگتوده

فرهنگ لغت هوشیار

کوفت

بمعنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد، آسیب، ضربه و کتک

فرهنگ لغت هوشیار

کلفن

فرانسوی زنگبازی سکزک ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان

فرهنگ لغت هوشیار