جدول جو
جدول جو

معنی کوشه - جستجوی لغت در جدول جو

کوشه
کوشک قصر کاخ: در حضر کوشه تو همچو نگار چگلی در سفر مرکب توهمچو بت کاشغری. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
کوشه
((شِ))
کوشک. قصر
تصویری از کوشه
تصویر کوشه
فرهنگ فارسی معین
کوشه
کوشک، بنای مرتفع، عمارت عالی در خارج شهر که اطراف آن باغ یا کشتزار باشد، کوشه
تصویری از کوشه
تصویر کوشه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوشه
تصویر خوشه
(دخترانه)
تعدادی دانه میوه یا گل که به محوری متصل باشند، دسته ای از ستارگآنکه به نظر می رسد خواص مشترکی دارند، نام ششمین صورت فلکی که به شکل دوشیزه ای که خوشه گندم به دست است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشه
تصویر نوشه
(دخترانه)
انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهرنرسی پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوشه
تصویر خوشه
اپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوشه
تصویر گوشه
زاویه، جانبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشک
تصویر کوشک
(دخترانه)
قصر، کاخ، نام دختر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشا
تصویر کوشا
(پسرانه)
ساعی، تلاشگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
فولدر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توشه
تصویر توشه
اسباب سفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوهه
تصویر کوهه
آذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشک
تصویر کوشک
قصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشش
تصویر کوشش
تلاش، سعی، اهتمام، اجتهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوده
تصویر کوده
مجموعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
اجتماع گلها و یا میوه ها که بواسطه محوری که قائم بهمه آنهاست نگاهداشته شده اند مانند خوشه انگور و خرما و گندم و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشه
تصویر توشه
خوراک اندک، زاد
فرهنگ لغت هوشیار
مطلق پرده که بر روی میزها پوشند و از درها آویزند، لفافه ای که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن گذارند شمیز
فرهنگ لغت هوشیار
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوله
تصویر کوله
کوله بار و کوله پشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشه
تصویر کاشه
یخ نازک روی آب
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هسیر، هتشه برای مثال گرفت آب کاشه ز سرمای سخت / چو زرین ورق گشت برگ درخت (عمعق - ۱۹۵)
کپسول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوله
تصویر کوله
کج، خمیده مثلاً کج وکوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشنه
تصویر کوشنه
قسط، ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، قسطس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچه
تصویر کوچه
راه باریک میان شهر یا ده
کوچه دادن: کنایه از راه باز کردن مردم برای عبور کسی، راه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشه
تصویر نوشه
پادشاه جوان، جوان تازه داماد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشا
تصویر کوشا
کسی که در کارها جدوجهد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرشه
تصویر کرشه
کرش، فروتنی، افتادگی، تواضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشه
تصویر پوشه
پرده، هر چیزی که چیزی را بپوشاند، لفافه که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن بگذارند، شمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
خوشۀ خشک شدۀ گندم یا جو
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، سندر، غان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپه
تصویر کوپه
املای دیگر واژۀ کپه، روی هم انباشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوسه
تصویر کوسه
در علم زیست شناسی نوعی ماهی بزرگ با دندان های تیز و آرواره های قوی و بدنی پوشیده از فلس که بسیار سریع و تهاجمی عمل می کند، کوسه ماهی
مردی که فقط چانه اش مو داشته باشد و گونه هایش بی مو باشد، کوسج
فرهنگ فارسی عمید