جدول جو
جدول جو

معنی کوشلوک - جستجوی لغت در جدول جو

کوشلوک
کوشلوک خان، لقب نوعی پادشاهان نایمان است، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 265 شود
لغت نامه دهخدا
کوشلوک
کوشلوک خان. لقب نوعی پادشاهان نایمان است
تصویری از کوشلوک
تصویر کوشلوک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کولاک
تصویر کولاک
طوفان، جریان شدید هوا، باد سخت و تند، تندباد، توفان، دومان
موج دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوزدوک
تصویر کوزدوک
سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، تسینه گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنشتوک
تصویر کنشتوک
ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، بیخ، چوبک، چوبک اشنان، جوغان، غسلج، کنشتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کولون
تصویر کولون
قولون، قسمتی از رودۀ بزرگ که شامل سه بخش صعودی، افقی و نزولی است
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دهی از دهستان کنارشهر که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 131 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کو کَ لَ / کوکْ لَ)
غوزۀ پنبه را گویند که هنوز نشکفته باشد، یعنی غلافی که پنبه در درون آن است. (برهان). بالضم و واومجهول... غوزۀ پنبه که هنوز ناشکفته باشد. (فرهنگ رشیدی). غوزۀ پنبۀ ناشکفته را گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لاک پشت. سنگ پشت. (ناظم الاطباء). کشف. (برهان). سلحفاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نوعی است از خربزه که عرب آن را صنعه خوانند و عجم دستنبو خوانندو خاصیت آن مانند خربزه است، (نزههالقلوب)، ظاهراً مصحف کالک است، رجوع به کالک در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
در ترکی بمعنی شهر، مجازاً بمعنی فلک نیز آمده است، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ لَ)
سر نرۀ بزرگ. کوشاله. (منتهی الارب) (آنندراج). حشفۀ کلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اشکنان که در بخش گاوبندی شهرستان لار واقع است و 245 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان گتوند بخش گتوند شهرستان شوشتر. 200 تن سکنه دارد که از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
کولیک بزرگ و کولیک کوچک کوههایی است که خط سرحدی ایران و عراق از آنجا عبور می کند، رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان صص 38-40 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رودی است که از کوه بیستون و حوالیش برمی خیزد و وسطام را که دیهی بزرگ و محاذی صفۀ شبدیز است مشروب می سازد. (از نزهه القلوب چ گای لسترنج ص 109)
لغت نامه دهخدا
هشتمین از سلسلۀ پوئن در چین به سال 729 هجری قمری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (طبقات سلاطین اسلام ص 191)
لغت نامه دهخدا
به معنی دویم کولاب است که موجۀ عظیم باشد، (برهان)، به معنی کلاک یعنی موج بزرگ نوشته شده، (از آنندراج)، همان کلاک یعنی موج بزرگ، (فرهنگ رشیدی)، موجۀ عظیم، (ناظم الاطباء)، بعضی به معنی طوفان گفته اند، (فرهنگ رشیدی)، افادۀ معنی طوفان نیز می کند، (آنندراج)، در گیلان طوفان دریا را گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، تلاطم امواج دریا، (فرهنگ فارسی معین)، طوفان دریا، طوفان دریایی، انقلاب در دریا، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، باد و برف، (ناظم الاطباء)، طوفان برف و باد، انقلاب در هوا، دمه، دمق، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُیْ لَ)
در ترکی به معنی پیراهن. (غیاث) (آنندراج). پیراهن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُءْ)
امر عظیم. ج، دآلیک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بمعنی کوژانوک است که پرۀ کلیدان درباغ و طویله و امثال آن باشد، (برهان)، به معنی پرۀکلید زیرا که نوکش کژ است، (آنندراج) (انجمن آرا)، و رجوع به کوژانوک شود
لغت نامه دهخدا
کوچی خان. فرزند ارشد شیبک خان. از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است. وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ)
به معنی کنشتو و آن گیاهی باشد که بدان جامه شویند. (برهان) (ناظم الاطباء) :
تو خوش بنشین که اعدای تو شستند
ز ملکت دل به صابون کنشتوک.
فخری اصفهانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لِ وِ)
نام کرسی بخش ’لت’ استان کائوس نزدیک لت بفرانسه. دارای 1745 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی شهرستان سراوان است و 110 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ شُلْ لو)
آب شلوک. میوۀ پرآب و هرچیز آبکی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کولوت
تصویر کولوت
فرانسوی گردنال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویلک
تصویر کویلک
پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کوهاک از کوهه (موج دریا) موج بزرگ، تلاطم امواج دریا. بمعنی کلاک یعنی موج بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتوک
تصویر کشتوک
لاک پشت کاسه پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولوک
تصویر دولوک
کار نهمار (نهمار عظیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولاک
تصویر کولاک
طوفان دریا، موج شدید و بزرگ
فرهنگ فارسی معین
بوران، توفان، موج، شاهکار، کارشایان، معرکه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاکل، قسمت وسط هندوانه که بی دانه و شیرین تر از قسمت های
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی به صورت حرف تی که نوک تیز است و برای نشا در زمینهای سفت
فرهنگ گویش مازندرانی