جدول جو
جدول جو

معنی کوشانی - جستجوی لغت در جدول جو

کوشانی
نام یکی از متکلمین مجبره و او را با صالحی مناظراتی بوده و کتاب خلق الافلاک و کتاب الرؤیه از اوست، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوشانه
تصویر کوشانه
(دخترانه)
کوشا، ساعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
(پسرانه)
کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کشانی
تصویر کشانی
از مردم کشان، برای مثال کشانی هم اندر زمان جان بداد / چنان شد که گفتی ز مادر نزاد (فردوسی - ۳/۱۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
از مردم کاشان، کاشی، تهیه شده در کاشان، مربوط به کاشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
آنچه مربوط به روح و روان باشد
دانشمند و پیشوای دینی، فقیه
معنوی، دینی، مذهبی
دارای پارسایی و صفا، مربوط به عالم ملکوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
غذایی که از اسفناج یا بادمجان، ماست و سیر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشانی
تصویر وشانی
زر غیرخالص که از آن در خراسان سکه می زده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشانی
تصویر کشانی
جذابیت، گیرایی، کشش
فرهنگ فارسی عمید
کمی بعد از وفات گوند فارس، قندهار و پنجاب به دست یک سلسله از طایفۀ یوه چی افتاد که آنها را از نژاد سک ها می دانند و معروف به کوشانیان هستند، پادشاهان کوشان کوجوله کادفیزس و ویمه کادفیزس جانشین او تمام قلمرو یوه چیان و تخاریان را با قسمت اعظم مستملکات سک ها به تصرف خویش درآوردند و عاقبت بعد از سال 125 میلادی این کشور به پادشاهی تعلق گرفت کانیسکا نام، که در ادبیات بودایی شهرتی به کمال دارد و از مبلغین و معتقدین مؤمن دیانت بودا بشمار است، (از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشیدیاسمی صص 42-44)، رجوع به کوشان شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زر ده هفت، و آن زری بوده رائج که در قدیم در ملک خراسان سکه میکرده اند. (برهان). زری بوده در قدیم رائج وآن را ده هفت میگفتند و آن خالص نبوده مانند ده دهی، و ده دینار آن هفت دینار بوده و سه دینار غل و غش داخل آن میکردند. شیانی. (انجمن آرا). رشیدی نویسد صحیح شیانی است. (فرهنگ فارسی معین). مسکوک زری که 3% بار داشته. زر ده هفت. (فرهنگ فارسی معین) :
چون تو نیم که خدمت مهتر کنی و کهتر
ازبهر دو وشانی وزبهر یک دو آری.
منوچهری.
هرکو رهیش گشت چو من بنده از آن پس
از علم و هنر باشد دینار وشانیش.
ناصرخسرو.
رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از خوردنی اهل عمان که از برنج و ماهی سازند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و طعامهم (طعام اهل الصین) الارز و ربما طبخوا معه الکوشان فصبوه علی الارز فاکلوه. (اخبار الصین و الهند ص 11)
لغت نامه دهخدا
بعضی را گمان چنان است که مقصود از این لفظ ملکۀ کوش می باشد و دیگران برآنند که قصد از ملک کوش است، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از شاهان که از نژاد یوه چی یا از اصل ’سکه ها’ بودند و اندکی پس از مرگ گوندفارس بر قندهار و پنجاب مستولی شدند، (حاشیۀ برهان چ معین ذیل کشان)، رجوع به کوشانیان، کشان یا کشان، کشانی یا کشانی و کشانیه یا کشانیّه شود
لغت نامه دهخدا
کوشش و سعی و جهد کننده را گویند، (برهان) (آنندراج)، کوشش نماینده و جد و جهد کننده، (ناظم الاطباء) :
از این سو از آن سو خروشان شدند
به رزم اندرون سخت کوشان شدند،
فردوسی،
چرخ گردان بودبه هفت اقلیم
جسم کوشان بود به پنج حواس،
مسعودسعد،
چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند
به کوشان پیل و کرگندن به جوشان شیر و اژدرها،
شمعی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)،
،
در حال کوشیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در حال کوشیدن، سعی کنان، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُ)
منسوب به کشان یا کشانیه و آن شهری بوده است از بلاد سغد سمرقند و در شمال وادی سند قرار داشته و میان آن و سمرقند دوازده فرسنگ بوده است. (از ترجمه فتوح البلدان محمد ابراهیم آیتی ص 69). منسوب به ولایت کشان. (ناظم الاطباء) :
زمین کشانی و ترکان و چین
ترا باشد آن همچو ایران زمین.
دقیقی.
سپه دید چندان که دریای روم
از ایشان نمودی چویک مهره موم
کشانی و سکنی و وهری سپاه
دگرگونه جوشن دگرگون کلاه.
فردوسی.
ز سغد و کشانی سپه برگرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت.
فردوسی.
در خاطر چنین می آید که حضرت ایشان کشانی اند وقت صبح بودکه به کشانی رسیدند. (انیس الطالبین ص 153). رجوع به کشاندن شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طرهان که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع و مرکز دهستان است، دارای 300 تن سکنه است که از طایفۀ کونانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان نورعلی که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد که از طایفۀ چواری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بالا که در شهرستان نهاوند واقع است و 1455 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ابواسحاق ابراهیم بن حسن بن شهاب الدین الکردی الکورانی الشهرزوری شهدانی (1025-1101ه، ق،)، از مشاهیر علما و مشایخ سلسلۀ نقشبندیۀ قرن دوازدهم هجری است، در شهدان از توابع شهرزور کوهستانهای کرد ولادت یافت و از محمد شریف الکورانی علم آموخت و آنگاه به بغداد رفت، مدتی آنجا اقامت کرد و سپس به دمشق و مصر و سرانجام به مدینه سفر کرد و مقیم شد، از صفی الدین قشاشی و دیگر بزرگان کسب علم کرد و از شهاب خفاجی و بعضی از اجلۀ وقت اجازۀ روایت به دست آورد و سرانجام در مدینه به تدریس پرداخت و ازشهرهای دوردست جویندگان دانش در حوزۀ درس وی حاضر می شدند، تألیفات سودمند متعددی دارد از جملۀ آنهاست: دو شرح بر عقیدۀ استاد خود قشاشی و مسلک الاعتدال الی آیه خلق الافعال و اتحاف الخلف بعقیده السلف و جز اینها، (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1577) (از ریحانه الادب ج 3 ص 394)، و رجوع به این دو مأخذ شود
صلاح الدین الکورانی الحلبی، متوفی به سال 1049 هجری قمری از قضات و از نویسندگان مرسل است، او را اشعار بسیاری است، ولادت و وفات او در حلب اتفاق افتاد
ابوالعباس احمد بن عبدالسلام اندلسی (متوفی 594 هجری قمری)، از ادباست، او راست: ’صفوهالادب و دیوان العرب’ برطریقۀ حماسۀ بحتری و ابی تمام
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش جالق که در شهرستان سراوان و در نزدیک مرز پاکستان واقع است و 350 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش نیک شهر که در شهرستان چاه بهار واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به کوران از روستاهای اسفرایین. (از انساب سمعانی). رجوع به کوران شود
لغت نامه دهخدا
جد، جهد، سعی، کوشش، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوشا بودن:
سدیگر چو کوشایی ایزدی
که از جان پاک آید و بخردی،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2537)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوهانی
تصویر سوهانی
عمل سوهان زدن و صیقل دادن چوب و فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
در حال کوشیدن سعی کنان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به (کشانیه) از اهل کشانیه. منسوب به کشان توضیح: در شاهنامه بصورت اسم آمده: (کشانی هم اندر زمان جان بداد تو گویی که هرگز ز مادر نزاد)
فرهنگ لغت هوشیار
مسکوک زری که 3 بارداشته زرده هفت و آن مسکوکی بود رایج در خراسان قدیم: (هر کور هیش گشت چو من بنده از آن پس از علم و هنر باشد دینار و شانیش) (ناصرخسرو) توضیح رشیدی نویسد: (صحیح شیانی است چنانکه گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشانی
تصویر کاشانی
منسوب به کاشان اهل کاشان از مردم کاشان، ساخته کاشان: قالی کاشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
منسوب به روح، آنچه از مقوله روح و جان باشد، پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورانی
تصویر بورانی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشانی
تصویر وشانی
((وَ))
وشانه، شیانی، یک نوع زر رایج در قدیم که هفت دهم آن خالص بود، وشانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
((رُ))
پیشوای مذهبی، پارسا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روحانی
تصویر روحانی
ایرمان، دین یار، مغمرد، وخشی، مینوی، کاتوزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشانی
فرهنگ گویش مازندرانی