جدول جو
جدول جو

معنی کورگیا - جستجوی لغت در جدول جو

کورگیا
(کَ وَ)
بار کبر و خرنوب. (ناظم الاطباء). اسم فارسی اذخر است. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شترگیا
تصویر شترگیا
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، کسیمه، شترخار، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی که در ساقه و برگ آن مادۀ سفید رنگی مانند شیر وجود دارد که هرگاه آن را خراش دهند آن ماده خارج می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کورگیاه
تصویر کورگیاه
خرنوب، درختی با شاخه های گره دار، برگ های مرکب، گل های زرد خوشه ای و میوۀ غلاف دار، دراز، شیرین و شبیه باقلا، خرّوب، سخینوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورگیاه
تصویر شورگیاه
گیاه شور، هر گیاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهرگیا
تصویر زهرگیا
گیاه زهردار، گیاه سمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکیا
تصویر کارکیا
پادشاه، فرمانروا، سرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردی، گوردین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارگشا
تصویر کارگشا
کسی که به دیگری کمک می کند و کار او را راه می اندازد، آنکه مشکل کسی را برطرف می سازد، گشایندۀ کار، دلال، واسطه، خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشورگشا
تصویر کشورگشا
کشورستان، آنکه مملکتی را فتح می کند، کشورگشا، کشور گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاردیا
تصویر کاردیا
منفذی در ناحیۀ بالایی معده که به مری متصل می شود، فم المعده
فرهنگ فارسی عمید
سلطان محمد پسر کارکیا ناصرکیا پادشاه گیلان (از سال 851 هجری قمری تا 883 هجری قمری پادشاهی کرده) و کتاب کنز اللغات را محمد بن عبدالخالق بنام او کرده است، (ازفهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)
سلطان احمد، از حکام لاهیجان: درآن منزل کارکیا سلطان احمد که سابقاً بپایۀ سریر اعلی آمده بود مشمول انواع انعام و اکرام، اجازت یافته روی بلاهجان نهاد، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 568)
ناصر کیا پادشاه گیلان، (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 251)، و رجوع به کارکیا (سلطان محمد) شود
سلطان حسین حاکم گیلان، (از حبیب السیر ج 3 ص 345)
میرزاعلی حاکم گیلان، (از سعدی تا جامی ص 461)
لغت نامه دهخدا
پادشاه را گویند، (جهانگیری)، در گیلان حاکم و بزرگ را مینامیده اند و کیا نیز همین معنی را دارد و طایفه ای از حکام کیانیه سیادت داشته اند، (انجمن آرا)، مقلوب الاضافت است یعنی کیای کار بمعنی خداوند کارها که کارها بدو متعلق باشند و آن عبارت است از پادشاه و در برهان بکاف دوم فارسی بمعنی وزیر نوشته و بعضی اهل لغت بمعنی کارفرما و کاردار نیز نوشته اند، (غیاث) (آنندراج) :
ای معدن نور و صفاای شمس تبریزی بیا
کاین روح بی کار کیا بی تابش تو خامداست،
مولوی (ازآنندراج)،
، یک عنصر از عناصر اربعه
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کارگشای. تسهیل کننده کار. گشایندۀ کار. رجوع به کارگشای شود، کسی که کارهای مردم را روبراه کند. واسطه. دلال
لغت نامه دهخدا
غار و سرداب و زیرزمینی و گنبد، نوعی از پارچۀ درشت و ستبر، سنگ محکم و ستون سنگی و استواری که در ساختن عمارت بکار میبرند،
- کارگیر بنا، سنگی که بدان چیزی بنا میکنند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گیاهی است که هر کس اندکی از آن بخورد فی الحال هلاک گردد. (برهان). هر گیاه زهردار که کشنده باشد. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از آنندراج). گیاهی باشد که چون ورق آن را آدمی و حیوانات بخورند در دم و زمان هلاک شوند. (جهانگیری). هر گیاهی که سمی باشد و خوردن آن مورث هلاکت گردد. (ناظم الاطباء) :
زمین ز لطف تو گر آب یابدی شودی
برفق مهرگیا هرچه هست زهرگیاش.
سنائی.
جان افعی زده را نسخۀ تریاق دهد
نطق جان پرور تو بر ورق زهرگیا.
سوزنی (از جهانگیری).
ای کسانی که ز ایام وفا می طلبید
نوشداروطلب از زهرگیائید همه.
خاقانی.
ای تیغ ملک در کف رخشانش همانا
در چشمۀ حیوان ورق زهرگیایی.
خاقانی.
گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی
گفت من آتش اجل زهرگیای مملکت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
نام شهری در بیزانس که بحریۀ ایران در زمان داریوش بزرگ بقول هرودت بجز آن سایر شهرها را گرفته و خراب کرد، (ایران باستان، چ 1 ص 656)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ)
درخت و میوه و بار کور است که آن را به عربی خرنوب می گویند و به ضم اول و ثانی مجهول بر وزن دور نگاه هم بنظر آمده است بمعنی گیاهی که آن را نیز خرنوب گویند و بعضی گویند اذخر است که خلال مأمونی باشد. (برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کارکیا، به معنی پادشاه و وزیر و کارفرما و کاردان باشد و هر یک از عناصر اربعه را نیز گفته اند، (برهان)، و رجوع به کارکیا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ وُ)
نقاره باشد و این لفظ ترکی است. (فرهنگ رشیدی). رجوع به کورکا، کورگه و کورکه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دورگیر
تصویر دورگیر
تسخیر کننده آفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
پلاس، ضخیم، گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور گیا
تصویر کور گیا
درخت و میوه و بار کور خرنوب
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گندمیان که سنبه هایش شامل دو گل میباشند ولی چون سنبله مرکب دارد گلهایش شبیه خوشه انگورند و آن در غالب نقاط گرم و معتدل کره زمین میروید. گورگیاه یکی از علوفه های خوب جهت چرای دامها میباشند. در حدود 200 گونه از این گیاه شناخته شده است که برخی از آنها مصارف دارویی نیز دارند. گلهای این گیاه دارای بوی نسبه مطبوع میباشند اذخر طیب العرب اذخر عربی تبن مکه خلال مامونی ثیل طیب سخس سخیس کندهیس کندبیل کنتول سوندهی روس سوریا گورگیا کاه مکه کاه مکی علف عطر زنجبیل علف عطر نمور علف عطر نیمار علف عطر روزای هندی قصیبه گوز گینه غرشنه سخینوس ثیل مکی سخینس سفون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورئین
تصویر کورئین
فرانسوی مهانله (مهانول مهانل تریاک خالص را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است ازتیره بادنجانیان که علفی است و غالباآنرا یکی او گونه های گیاه بلادون (بلادانه) محسوب میدارند. این گیاه دارای ریشه ضخیم و گوشت دار و غالبا دو شاخه است و شکل ظاهری ریشه شباهت به هیکل آدمی دارد (تنه و دوپا) و بهمین جهت افسانه های مختلف بین ملل درمورداین گیاه ازقدیم رواج یافته است. برگهایش نسبه بزرگ و مستقیمااز ریشه جدا میشوند. گلهایش برنگهای سفید و صورتی وقرمز و بنفش دیده شده اند. گونه های مختلف این گیاه درسواحل رودخانه های مناطق بحرالرومی بفراوانی میرویند خصوصا در جزیره صقلیه (سیسیل) و کالابر. اثر داروئی و درمانی این گیاه کاملا شبیه گیاه بلادون است ولی بااثری شدیدتر یبروح. یبروح الصنم سراج القطرب تفاح المجانین لقاح البری لفاحه لفاح سراج القطربل سگ شکن مندغوره مندراغوره تفاح الجن سابیزک سابیزج عبدالسلام انسان کوکی آدم کوکی اشترنگ سگ کن سگ کش منداغورس. مندغوره، گیاهی است از تیره بادنجانیان که پایااست و ارتفاعش بین یک تا یک متر ونیم است و دراماکن مرطوب و سایه دار مناطق مختلف کره زمین بخصوص نواحی مرکزی آسیا وجنوب اروپا و کریمه و قفقاز وآ سیای صغیر و ایران بحالت وحشی و خودرو میروید وممکنست بمنظور استفاده های طبی آنرا پرورش هم بدهند. ریشه اش دراز و منشعب به تقسیمات دوتایی شبیه گیاه قبلی (مندغوره) و ضحیم و گوشت دار و حنایی رنگ است. ساقه اش استوانه ایی ودر انتهادارای تقسیمات دوتایی یا سه تایی است. برگهایش منفرد و دارای دمبرگ کوتاه و بیضوی و نوک تیزاست ولی درقسمتانتهایی ساقه هر دوتا از برگها مجاور یکدیگر درآمده و اندازه های آنها نامساوی میشود. گلهایش منفرد و از کناره برگها خارج میگردد. کاسه گلش پایا است وجام گل قهوه یی رنگ مایل به بنفش است. میوه اش سته و ببزرگی یک گیلاس میاشد. میوه نارس آن سبز رنگ و پس از رسیدن قرمز و سیاه میشود. این گیاه را در حقیقت باید یکی از گونه های گیاه مندغوره که شرحش قبلاداده شده دانست. قسمتهای مورد استفاده این گیاه برگ و ریشه ومیوه و دانه آن است. قسمتهای مختلف آن شامل آلکالوئیدهای مهمی نظیر آتروپین و هیوسیامین و بلادونین و آتروپامین و آسپاراژین میباشد. مهرگیاه دارای اثرات درمانی بسیاراست و در موارد مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. این گیاه در نواحی شمالی و شرقی ایران بفراوانی میروید و در تداول عامه بیشتر به مردم گیاه موسوم بلادون بلادانه بلادنا ست الحسن سیدحسنا گوزل عورت اوتی مردم گیاه مردم گیا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گندمیان که سنبه هایش شامل دو گل میباشند ولی چون سنبله مرکب دارد گلهایش شبیه خوشه انگورند و آن در غالب نقاط گرم و معتدل کره زمین میروید. گورگیاه یکی از علوفه های خوب جهت چرای دامها میباشند. در حدود 200 گونه از این گیاه شناخته شده است که برخی از آنها مصارف دارویی نیز دارند. گلهای این گیاه دارای بوی نسبه مطبوع میباشند اذخر طیب العرب اذخر عربی تبن مکه خلال مامونی ثیل طیب سخس سخیس کندهیس کندبیل کنتول سوندهی روس سوریا گورگیا کاه مکه کاه مکی علف عطر زنجبیل علف عطر نمور علف عطر نیمار علف عطر روزای هندی قصیبه گوز گینه غرشنه سخینوس ثیل مکی سخینس سفون
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه صید گور (خر) کند: گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور گیاه
تصویر کور گیاه
درخت و میوه و بار کور خرنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگشا
تصویر کارگشا
((گُ))
مشکل گشا، چاره جو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورگیر
تصویر دورگیر
((دُ یا دَ))
ساقی، میخواره، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
((دِ))
جامه پشمین، گلیم، پلاس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکیا
تصویر کارکیا
پادشاه، وزیر، کاردان
فرهنگ فارسی معین
صوتی جهت ترغیب گوسفندان به نوشیدن آب
فرهنگ گویش مازندرانی