جدول جو
جدول جو

معنی کورگه - جستجوی لغت در جدول جو

کورگه
(کَوُ گَ)
به معنی نقاره، این لفظ ترکی است. بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای ’ها’ ’الف’ باید نوشت و به خواندن، ها باید خواند... (غیاث). کورکه. کورکا. کورگا: چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و کوس فروکوفتند... (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدای غریو کورگه و کوس در خم این طاق آبنوسی افتاد. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). غریو کورگه با نعرۀ دلیران در گنبد گردون پیچید. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). و رجوع به کورکه و کورگا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دورگه
تصویر دورگه
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دورگ، دوتخمه، اکدش، یکدش
فرهنگ فارسی عمید
(گَهْ)
کارگاه. منسج. منسج. (منتهی الارب). کارگه مخفف کارگاه است. در تداول امروز در خراسان آن را بالاخص بمعنی محل قالی بافی یا پارچه بافی آورند:
یکی گازر آن خرد صندوق دید
بپویید و ز کارگه برکشید.
فردوسی.
نقش بندان ازل نقش طراز شرفش
بر از این کارگه مختصر آمیخته اند.
خاقانی.
، جای کار. کارخانه:
کارگه است این فلک بعمر همی
کار بفرمان کردگار کند.
ناصرخسرو.
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم.
(منسوب به خیام).
، جای پر نقش و نگار. مکانی که برای تزیین آن کار هنرمندانه انجام گرفته باشد:
بدانجا رفت و آنجا کارگه ساخت
بدوزخ در چنان قصری بپرداخت.
نظامی.
خواجه به زان نیافت بارگهی
ساخت اندر میانه کارگهی.
نظامی.
نقش آن کارگه دگرگون بود
از حساب من و تو بیرون بود.
نظامی.
، مجازاً دنیا. گیتی. جهان. عالم امکان:
جامۀ پهن تر از کارگه امکانی
لقمۀ بیشتر از حوصلۀ ادراکی.
سعدی (بدایع).
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست.
حافظ.
و رجوع به کارگاه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ)
دهی است از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد. سکنه 100 تن. آب از چشمه و رودخانه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ گَهْ)
کمرگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
برآورد و زد تیغ بر گردنش
به دو نیمه شد تا کمرگه تنش.
فردوسی.
دلاور بیفتاد و دامن زره
برآورد و زد بر کمرگه گره.
فردوسی.
ستاره بین که فلک را جلاجل کمر است
که بر کمرگه گردون جلاجل است صواب.
خاقانی.
تیغ اگر برزدی به فرق سوار
تا کمرگه شکافتی چو خیار.
نظامی.
مویت از پس تا کمرگه خوشه ای بر خرمن است
زینهار آن خوشه پنهان کن که خرمن می بری.
سعدی.
کلالۀ امل و زلف وصل خم درخم
کمرگه طرب ودست شوق مودرمو.
ملک قمی (از آنندراج).
و رجوع به کمرگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
طبل بزرگ: بعد از آن کور که را پاره ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
دو تخمه، اسب یا حیوانی که از دو جنس مختلف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
کوس طبل: نقاره، (زورخانه) میل زورخانه گورگه گرفتن، (زورخانه) آهنگ مخصوصی که مرشد زورخانه برای گورگه گرفتن نوزاد. گورگاه گورخانه: برگرد حظیره خانه کردند زان گورگه آشیانه کردند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارگه
تصویر کارگه
آنجا که کاری کنند، هر جا که چیزها در آن سازند، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرگه
تصویر کمرگه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورزه
تصویر کورزه
میوه و بار کور (کبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
((دُ رَ گِ))
انسان یا جانوری که پدر و مادرش از دو نژاد باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
((کَ))
کورکا. کهورکای، طبل بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
هجينٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
Exotic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
exotique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
বিদেশী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
ya kigeni
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
แปลก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
عجیب
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
エキゾチックな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
이국적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
exotisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
אקזוטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
विदेशी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
eksotis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
exótico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
exótico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
异国的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
egzotyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
екзотичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
exotisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
экзотический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دورگه
تصویر دورگه
esotico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی