در تاریخ خاندان نوبختی بنقل از مروج الذهب آرد: از فرق خرمیه و بومسلمیه است. گویا این کلمه که ضبط صحیح آن معلوم نشد با برکوکیه یکی باشد. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262)
در تاریخ خاندان نوبختی بنقل از مروج الذهب آرد: از فرق خرمیه و بومسلمیه است. گویا این کلمه که ضبط صحیح آن معلوم نشد با برکوکیه یکی باشد. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262)
ظاهراً نام یکی از عیاران و سرغوغاهای سیستان است. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 307) : و کورکتر حکم کرده (بود) که کثیر را اندر این روز بکشند و با یعقوب را شتاب گرفته بود نماز دیگر به سرای کورکتر شد... (تاریخ سیستان ص 307 و 308)
ظاهراً نام یکی از عیاران و سرغوغاهای سیستان است. (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 307) : و کورکتر حکم کرده (بود) که کثیر را اندر این روز بکشند و با یعقوب را شتاب گرفته بود نماز دیگر به سرای کورکتر شد... (تاریخ سیستان ص 307 و 308)
یکی از فرمانروایان مغول در ایران که از سال 637 تا 643 هجری قمری حکمرانی داشت، رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 575 و چ عبدالحسین نوایی ص 584 و مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 139 و ترجمه آن ص 185 شود
یکی از فرمانروایان مغول در ایران که از سال 637 تا 643 هجری قمری حکمرانی داشت، رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 575 و چ عبدالحسین نوایی ص 584 و مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 139 و ترجمه آن ص 185 شود
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30000 گزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب، سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در 30000 گزی خاور میناب، سر راه مالرو بشاگرد به میناب، سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
موش کور (به اضافه)، (از فرهنگ فارسی معین)، نوعی از موش باشد بغایت گنده و بدبوی و کریه منظر و روزها بیرون نیاید، (برهان) (آنندراج)، خلد، جلذ، موش کور، انگشت برک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای تعالی موشی بفرستاد که آن را کورموش خوانند تاآن بند را پاره کرد، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)، عرم، کورموشان باشند، (قصص الانبیاء ص 177)، چشم ننهاده ست حق در کورموش زآنکه بی چشمش چریدن هست خوش، مولوی
بی ذوق. آن که ذوق سلیم ندارد. (فرهنگ فارسی معین). بی ذوق و آن که ذائقه نداشته باشد. (آنندراج) : چه غم زین عروس سخن را بتر که بر کورذوقان بود جلوه گر. ظهوری (از آنندراج). کورذوقان ز فیض تربیتت چو مسیحا، مزاج دان سخن. ملاطغرا (از آنندراج)
بی ذوق. آن که ذوق سلیم ندارد. (فرهنگ فارسی معین). بی ذوق و آن که ذائقه نداشته باشد. (آنندراج) : چه غم زین عروس سخن را بتر که بر کورذوقان بود جلوه گر. ظهوری (از آنندراج). کورذوقان ز فیض تربیتت چو مسیحا، مزاج دان سخن. ملاطغرا (از آنندراج)
نوعی از قماش لطیف باشد، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نوعی از قماش لطیف و نظیف و نفیس باشد، (آنندراج)، نوعی از قماش ابریشمین زردوزی، (ناظم الاطباء) : تشریفهای فاخر کرده روان ز هر سو نخ و نسیج و کمخا، کوکوز و سای ساره، نزاری (از فرهنگ رشیدی)
نوعی از قماش لطیف باشد، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نوعی از قماش لطیف و نظیف و نفیس باشد، (آنندراج)، نوعی از قماش ابریشمین زردوزی، (ناظم الاطباء) : تشریفهای فاخر کرده روان ز هر سو نخ و نسیج و کمخا، کوکوز و سای ساره، نزاری (از فرهنگ رشیدی)
به معنی غلیواج باشد که مرغ گوشت رباست و آن را به عربی حداءه خوانند ... (برهان)، کلاغ، غلیواز، (آنندراج)، پرنده ای که غلیواج نیز گویند، (ناظم الاطباء)، کورکوره، (حاشیۀ برهان چ معین)، غلیواج، مرغ گوشت ربا، زغن، (فرهنگ فارسی معین)، خرجل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کورکور دراو آشیان کند، کمال الدین اسماعیل (از فرهنگ رشیدی)
به معنی غلیواج باشد که مرغ گوشت رباست و آن را به عربی حِداءَه خوانند ... (برهان)، کلاغ، غلیواز، (آنندراج)، پرنده ای که غلیواج نیز گویند، (ناظم الاطباء)، کورکوره، (حاشیۀ برهان چ معین)، غلیواج، مرغ گوشت ربا، زغن، (فرهنگ فارسی معین)، خرجل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کورکور دراو آشیان کند، کمال الدین اسماعیل (از فرهنگ رشیدی)
تیره ای از طایفۀ شهی هفت لنگ بختیاری است و خود دارای شعبی است به شرح زیر: خدر سرخ، خدری، گرگه، باپیر، سیف الدین وند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73) از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیر سوسن سکنی ̍ دارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
تیره ای از طایفۀ شهی هفت لنگ بختیاری است و خود دارای شعبی است به شرح زیر: خدر سرخ، خدری، گرگه، باپیر، سیف الدین وند، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73) از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیر سوسن سکنی ̍ دارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
کورکوز. گورگوز. از جانب مغول والی خراسان ومازندران بود. در زمان منکوقاآن به سبب دانستن خط اویغوری تقربی یافت و در مهمات و مصالحی که بدو مفوض می شد، کفایتی نشان داد تا به ولایت خراسان و مازندران رسید و در آخرکار مسلمان شد. وی بفرمان قرااغول نوادۀ جغتای به قتل رسید. (از تاریخ جهانگشا چ اروپا ج 2 صص 225-241). رجوع به تاریخ مغول و گورگوز شود
کورکوز. گورگوز. از جانب مغول والی خراسان ومازندران بود. در زمان منکوقاآن به سبب دانستن خط اویغوری تقربی یافت و در مهمات و مصالحی که بدو مفوض می شد، کفایتی نشان داد تا به ولایت خراسان و مازندران رسید و در آخرکار مسلمان شد. وی بفرمان قرااغول نوادۀ جغتای به قتل رسید. (از تاریخ جهانگشا چ اروپا ج 2 صص 225-241). رجوع به تاریخ مغول و گورگوز شود
کرکز. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). علامت راه، دلیل و راهبر. (برهان) (ناظم الاطباء) : با وی به زبان حال گفتم این قصه چنان که هست کرکوز. حکیم نزاری (از جهانگیری). رجوع به کرکز شود
کرکز. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). علامت راه، دلیل و راهبر. (برهان) (ناظم الاطباء) : با وی به زبان حال گفتم این قصه چنان که هست کرکوز. حکیم نزاری (از جهانگیری). رجوع به کرکز شود
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور