نوعی از قماش لطیف باشد، (برهان) (فرهنگ رشیدی)، نوعی از قماش لطیف و نظیف و نفیس باشد، (آنندراج)، نوعی از قماش ابریشمین زردوزی، (ناظم الاطباء) : تشریفهای فاخر کرده روان ز هر سو نخ و نسیج و کمخا، کوکوز و سای ساره، نزاری (از فرهنگ رشیدی)
کورکوز. گورگوز. از جانب مغول والی خراسان ومازندران بود. در زمان منکوقاآن به سبب دانستن خط اویغوری تقربی یافت و در مهمات و مصالحی که بدو مفوض می شد، کفایتی نشان داد تا به ولایت خراسان و مازندران رسید و در آخرکار مسلمان شد. وی بفرمان قرااغول نوادۀ جغتای به قتل رسید. (از تاریخ جهانگشا چ اروپا ج 2 صص 225-241). رجوع به تاریخ مغول و گورگوز شود
کرکز. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری). علامت راه، دلیل و راهبر. (برهان) (ناظم الاطباء) : با وی به زبان حال گفتم این قصه چنان که هست کرکوز. حکیم نزاری (از جهانگیری). رجوع به کرکز شود