- کورکردن
- نابینا ساختن، اعماء، چشم کسیرا از دیدن محروم کردن به عملی از اعمال
معنی کورکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاستن
اکباء
راندن و اخراج کردن
نابینا ساختن اعماء
بخاک سپردن مرده
blenden
oślepiać
ослеплять
осліплювати
aveugler
accecare
verblinden
अंधा करना
membutakan
눈멀게 하다
目をくらます
kör etmek
kipofu
ทำให้ตาบอด
অন্ধ করা
اندھا کرنا
کاستن
استشمام
یقین کردن، معتقد شدن، استوار داشتن، عقیده پیدا کردن
مستعمل
استشمام
بفاصله ای بعید فرستادن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن