قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و 2062 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی کرباس بافی است. بدانجا یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان حومه بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با هوای معتدل و 2062 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی کرباس بافی است. بدانجا یک باب دبستان وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
بلوکی است از کردستان ایران واقع در جنوب غربی سنندج و متصل بکردستان عثمانی که به دو قسمت منقسم میشود: اورمان تخت و اورمان کهون. مردمان هر دو اورمان... صنعتشان آهنگری و قنداغ سازی و باروت کوبی و محصول آنجا انار و انجیر و گردو و توت و ذرت و بلوط است. (ناظم الاطباء).
بلوکی است از کردستان ایران واقع در جنوب غربی سنندج و متصل بکردستان عثمانی که به دو قسمت منقسم میشود: اورمان تخت و اورمان کهون. مردمان هر دو اورمان... صنعتشان آهنگری و قنداغ سازی و باروت کوبی و محصول آنجا انار و انجیر و گردو و توت و ذرت و بلوط است. (ناظم الاطباء).
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
در تداول عامه، حرکت بااحتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی، غالباً کورمال کورمال (به تکرار) استعمال شود، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به کورمال رفتن، کورمالی کردن و کورمال کورمال شود
خدمتکار و مانندآن، (آنندراج)، وکیل، مهندس، (زمخشری) : شکر ایزد را که ما را خسرویست کارساز و کاربین و کاردان، فرخی، دولت او در ولایت کارساز هیبت او بر رعیت پاسبان، فرخی، همه کارسازانت از کم و بیش نباید که ورزند جز کار خویش، اسدی (گرشاسبنامه)، ولیکن تو این کارساز اختران را به فرمان یزدان حصار حصینی، ناصرخسرو، قلمی را که موی در سرماند کارساز دبیر نتوان یافت، خاقانی، چو اقبال شد شاه را کارساز بروشن جهان ره برون برد باز، نظامی، دیده بر بخت کار ساز نهاد سر ببالین تخت باز نهاد، نظامی، بجز زن کسی کارسازش نبود بدیدار مردان نیازش نبود، نظامی، احمد بن عبدالعزیز در اول کار بغایت پسندیده سیرت و خوب خصال و کارساز و رعیت نواز بود، (ترجمه محاسن اصفهان مافروخی)، شکر خدا که از مدد بخت کارساز بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست، حافظ، ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم، حافظ، یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامۀ کرمش کارساز من، حافظ، و مصاحب و نائب و کارساز ابوالحسن ابوعلی بن نصر بن سالم بوده است، (تاریخ قم ص 221)، ، باری تعالی، (آنندراج)، از اسمهای خداوند عالم جل ّ شانه، (ناظم الاطباء)، نامی از نامهای الهی، خداوند متعال: که ای دادگر داور کارساز تو کردی مرا در جهان بی نیاز، فردوسی، زلیخا هم از روی عجز و نیاز بنالید کای ایزدکارساز، شمسی (یوسف و زلیخا)، یکی و بدو هر یکی را نیاز یکایک همه خلق را کارساز، نظامی، جهان آفرین ایزد کارساز که دارد بدو آفرینش نیاز، نظامی، لطیف کرم گستر کارساز که دارای خلق است و دانای راز، سعدی، منم که دیده بدیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز، حافظ، بجان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید، حافظ
خدمتکار و مانندآن، (آنندراج)، وکیل، مهندس، (زمخشری) : شکر ایزد را که ما را خسرویست کارساز و کاربین و کاردان، فرخی، دولت او در ولایت کارساز هیبت او بر رعیت پاسبان، فرخی، همه کارسازانت از کم و بیش نباید که ورزند جز کار خویش، اسدی (گرشاسبنامه)، ولیکن تو این کارساز اختران را به فرمان یزدان حصار حصینی، ناصرخسرو، قلمی را که موی در سرماند کارساز دبیر نتوان یافت، خاقانی، چو اقبال شد شاه را کارساز بروشن جهان ره برون برد باز، نظامی، دیده بر بخت کار ساز نهاد سر ببالین تخت باز نهاد، نظامی، بجز زن کسی کارسازش نبود بدیدار مردان نیازش نبود، نظامی، احمد بن عبدالعزیز در اول کار بغایت پسندیده سیرت و خوب خصال و کارساز و رعیت نواز بود، (ترجمه محاسن اصفهان مافروخی)، شکر خدا که از مدد بخت کارساز بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست، حافظ، ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم، حافظ، یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامۀ کرمش کارساز من، حافظ، و مصاحب و نائب و کارساز ابوالحسن ابوعلی بن نصر بن سالم بوده است، (تاریخ قم ص 221)، ، باری تعالی، (آنندراج)، از اسمهای خداوند عالم جل ّ شانه، (ناظم الاطباء)، نامی از نامهای الهی، خداوند متعال: که ای دادگر داور کارساز تو کردی مرا در جهان بی نیاز، فردوسی، زلیخا هم از روی عجز و نیاز بنالید کای ایزدکارساز، شمسی (یوسف و زلیخا)، یکی و بدو هر یکی را نیاز یکایک همه خلق را کارساز، نظامی، جهان آفرین ایزد کارساز که دارد بدو آفرینش نیاز، نظامی، لطیف کرم گستر کارساز که دارای خلق است و دانای راز، سعدی، منم که دیده بدیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز، حافظ، بجان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید، حافظ
این نام در کتول و کجور و جواهردشت رامسر متداول است و آن گونه ای از بلوط است. (یادداشت مؤلف). یکی از گونه های بلوط است که به نام محلی پالط نیز خوانده می شود. رجوع به بلوط شود
این نام در کتول و کجور و جواهردشت رامسر متداول است و آن گونه ای از بلوط است. (یادداشت مؤلف). یکی از گونه های بلوط است که به نام محلی پالط نیز خوانده می شود. رجوع به بلوط شود