جدول جو
جدول جو

معنی کورته - جستجوی لغت در جدول جو

کورته
(جَ)
مرکز ولایتی در ایالت کورس فرانسه و دارای مناظری زیبا و محل رفت و آمد جهانگردان است. در این ولایت تجارت مرمر و میوه و شراب رونق دارد و از 16 بلوک و 110 بخش تشکیل یافته و 40400 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
دهی از دهستان خنج که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 385 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طبل بزرگ. (فرهنگ فارسی معین) : بعد از آن کورکه را پاره ساختند. (ظفرنامۀ یزدی، فرهنگ فارسی معین). و فغان کورکه و نفیر به اوج اثیر رسید. (حبیب السیر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کورگه، کورکا و کورگا شود
لغت نامه دهخدا
(کَوُ گَ)
به معنی نقاره، این لفظ ترکی است. بعضی محققان نوشته اند که در آخر این لفظ به جای ’ها’ ’الف’ باید نوشت و به خواندن، ها باید خواند... (غیاث). کورکه. کورکا. کورگا: چون در کنف حفظاﷲ به قلبگاه بازآمد کورگه و نقاره و کوس فروکوفتند... (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدای غریو کورگه و کوس در خم این طاق آبنوسی افتاد. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). غریو کورگه با نعرۀ دلیران در گنبد گردون پیچید. (ظفرنامۀ تیموری علی یزدی، یادداشت ایضاً). و رجوع به کورکه و کورگا شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ)
پیاز و بصل. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
گوستاو. نقاش فرانسوی (1819-1877 میلادی). از فحول سبک رئالیزم در نقاشی بود و موضوعهای نقاشی خود را منحصراً از زندگی واقعی انتخاب می کرد، ازآن جمله است: سلام مسیو کوربه، تدفین در ارنان، بازگشت بزهای کوهی و کارگاه نقاش است. وی در 1871 میلادی به علت شرکت در کمون پاریس نفی بلد گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دریاسالار فرانسوی (1827-1885 میلادی). وی جانشین ریویر در تونکن شد و در سال 1883 میلادی انام را تحت الحمایۀ فرانسه ساخت و ’پروانه های سیاه’ چینیان را شکست داد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(کُرْ تِ)
مسکوک ایالات متحدۀ آمریکا، معادل 25 سنت. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ تُنْ)
ویلیام (1808-1864 میلادی). از خدمتگزاران مذهب پروتستان بود. وی از دانشکدۀ آکسفورد فارغ التحصیل شد و قسمت اعظم اهتمام او صرف تحقیق در زبان و ادبیات سریانی گردید و در زبان و ادب عربی نیز به تحقیق پرداخت و کتاب الملل و نحل شهرستانی را به سال 1842 میلادی در لندن با اتقان تمام به طبع رسانید. (از معجم المطبوعات ج 2)
لغت نامه دهخدا
این کلمه در آثار مورخانی از قبیل پولیب و استرابون به طوایف کرد اطلاق شده است، (از تاریخ کرد تألیف رشیدیاسمی)، رجوع به همان مأخذ ص 93، 95، 159 و 160 شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ تِ)
شهری در کشور بلژیک (فلاندر غربی) که بر کنار لیس واقع است و 43500 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های پارچه بافی، تهیۀ نخهای پنبه ای و کلاه سازی دایر است. در سال 1302 میلادی در جنگ مهمیز طلائی ها به دست فلاماندها افتاد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
از ده های فراهان است. (تاریخ قم ص 141.)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ یِ اِطَ)
دهی از دهستان ماسوله که در بخش مرکزی شهرستان فومن واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ تَ / تِ)
کرستو. حنظل. (ناظم الاطباء). حنظل. علقم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : النقف، شکافتن کوسته و شکستن دماغ. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
پل. عرشۀ کشتی. (دزی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
گوگرد آلودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبرت بعیره، ای طلاه به. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ وَ زَ / زِ)
اسم فارسی خرنوب شامی است. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی کورز است که میوه و بار کبر باشد و کبر رستنیی بود خاردار و خرنوب شامی همان است. کورک. (از برهان). میوه و بار کور (کبر). (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کبر، کور، کورز، کورک و خرنوب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
طبل بزرگ: بعد از آن کور که را پاره ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشگاه آهنگری و مسگری و بمعنی بخش و حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورتر
تصویر کورتر
مسکوک ایالات متحده آمریکا معادل 25 سنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورزه
تصویر کورزه
میوه و بار کور (کبر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته
تصویر کوته
کم طول، قصیر، کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه زمین زراعت کرده و کاشته. خار شتر. یا کرته دشتی. اذخر. پیراهن قمیص، جامه و قبای یک تهی نیم تنه: (ز مستی باز کرده بند کرته ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرته
تصویر کرته
((کِ تَ یا تِ))
خارشتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرته
تصویر کرته
((کُ تِ))
پیراهن، قبای نیم تنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
((تَ یا تِ))
کوبیده، ساییده، خسته و فرسوده، یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کورکه
تصویر کورکه
((کَ))
کورکا. کهورکای، طبل بزرگ
فرهنگ فارسی معین
خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
ده کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جنت رودبار شهرستان تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی