جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). نهری در بهشت. (از اقرب الموارد) : چشمۀ کوثر. حوض کوثر. نهر کوثر: انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108) ، ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه تفسیر طبری). چو روی یار من شد دهر گویی همی عارض بشوید بآب کوثر. دقیقی. آبش همه از کوثر و از چشمۀ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین است. منوچهری. یکی قطره زو بر کفم برچکید کف دست من گشت چون کوثری. منوچهری. برنه به کف دستم آن جام چو کوثر جام دگر آور به کف دست دگر نه. منوچهری. گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. صحراش منقش همه مانندۀ دیبا آبش عسل صافی مانندۀ کوثر. ناصرخسرو. ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند. ناصرخسرو. در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند این ابلهان که در طلب جام کوثرند. ناصرخسرو. گویند بهشت و حور و کوثر باشد و آنجا می ناب و شهد و شکر باشد. (منسوب به خیام). آب وی آب زمزم و کوثر خاک وی جمله عنبر و کافور. (از کلیله و دمنه). قطرۀ کوثر و قمطرۀ قند از شکرهای لفظاو اثر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 85). در لب تو هست از کوثر اثر در دل خاقانی از آتش نشان. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51). چو طاووسی عقابی بازبسته تذروی بر لب کوثر نشسته. نظامی. چون نمی آید بسر زآن بحر هیچ پس چراصد چشمه چون کوثر رسید. عطار. چون که آب خوش ندید آن مرغ کور پیش او کوثر نماید آب شور. مولوی. عارضش باغی، دهانش غنچه ای بل بهشتی در میانش کوثری. سعدی. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ. فردا شراب کوثر و حور ازبرای ماست و امروزنیز ساقی مهروی و جام می. حافظ دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
جویی است در بهشت که از آن جمیع چشمه های بهشت جاری می گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). نهری در بهشت. (از اقرب الموارد) : چشمۀ کوثر. حوض کوثر. نهر کوثر: انا اعطیناک الکوثر (قرآن 1/108) ، ما بدادیم ترا حوض کوثر. (ترجمه تفسیر طبری). چو روی یار من شد دهر گویی همی عارض بشوید بآب کوثر. دقیقی. آبش همه از کوثر و از چشمۀ حیوان خاکش همه از عنبر و کافور عجین است. منوچهری. یکی قطره زو بر کفم برچکید کف دست من گشت چون کوثری. منوچهری. برنه به کف دستم آن جام چو کوثر جام دگر آور به کف دست دگر نه. منوچهری. گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. صحراش منقش همه مانندۀ دیبا آبش عسل صافی مانندۀ کوثر. ناصرخسرو. ای هوشیار مرد چه گویی که آن گروه هرگز سزای نعمت فردوس و کوثرند. ناصرخسرو. در بزمگاه مالک ساقی زمانه اند این ابلهان که در طلب جام کوثرند. ناصرخسرو. گویند بهشت و حور و کوثر باشد و آنجا می ناب و شهد و شکر باشد. (منسوب به خیام). آب وی آب زمزم و کوثر خاک وی جمله عنبر و کافور. (از کلیله و دمنه). قطرۀ کوثر و قِمطرۀ قند از شکرهای لفظاو اثر است. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 85). در لب تو هست از کوثر اثر در دل خاقانی از آتش نشان. خاقانی. به بوتراب که شاه بهشت و کوثر اوست فدای کعب و ترابش کواعب و اتراب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51). چو طاووسی عقابی بازبسته تذروی بر لب کوثر نشسته. نظامی. چون نمی آید بسر زآن بحر هیچ پس چراصد چشمه چون کوثر رسید. عطار. چون که آب خوش ندید آن مرغ کور پیش او کوثر نماید آب شور. مولوی. عارضش باغی، دهانش غنچه ای بل بهشتی در میانش کوثری. سعدی. بیا ای شیخ و از خم خانه ما شرابی خور که در کوثر نباشد. حافظ. فردا شراب کوثر و حور ازبرای ماست و امروزنیز ساقی مهروی و جام می. حافظ دهی از دهستان دربقاضی است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
از شعرای اردبیل است. صوفی وش و درویش نهاد بود و مذهب نقطوی داشت و پیروان محمود وی را خلیفه می خواندند. این بیت از اوست: تو چنان جفاپسندی که اگر خدنگ نازت سوی دل گشاد یابد به کرشمه بازداری. (از ترجمه تذکرۀ مجمعالخواص خیام پور) شاعری خوش طبع و وسیعمشرب است. این رباعی از او است: با خلق زمانه کوثری راز مگو این راز بر مردم غماز مگو دانی دهن کوه چرا پرسنگ است یعنی که هر آنچه بشنوی بازمگو. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 320) از شعرای بخارا بوده و در هرات درگذشت. این مطلع از او است: در خیال پستۀ خندان آن بادام چشم چشمۀ خونی است چشم ما که دارد نام چشم. (ترجمه مجالس النفایس ص 45)
از شعرای اردبیل است. صوفی وش و درویش نهاد بود و مذهب نقطوی داشت و پیروان محمود وی را خلیفه می خواندند. این بیت از اوست: تو چنان جفاپسندی که اگر خدنگ نازت سوی دل گشاد یابد به کرشمه بازداری. (از ترجمه تذکرۀ مجمعالخواص خیام پور) شاعری خوش طبع و وسیعمشرب است. این رباعی از او است: با خلق زمانه کوثری راز مگو این راز بر مردم غماز مگو دانی دهن کوه چرا پرسنگ است یعنی که هر آنچه بشنوی بازمگو. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 320) از شعرای بخارا بوده و در هرات درگذشت. این مطلع از او است: در خیال پستۀ خندان آن بادام چشم چشمۀ خونی است چشم ما که دارد نام چشم. (ترجمه مجالس النفایس ص 45)
سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده آنچه مورد تاثیر واقع شده. اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری
سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده آنچه مورد تاثیر واقع شده. اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است
پرنده ایست با پرواز عالی و با استقامت که از سار بزرگتر ولی از کبک کوچکتر است و خود راسته مشخصی را در بین پرندگان بوجود میاورد که بنام راسته کبوتران نامیده میشود و شامل تمام گونه های مختلف کبوتر ها میگردد. منقار کبوتر ان ضعیف و در قاعده بر آمده است