جدول جو
جدول جو

معنی کوتهی - جستجوی لغت در جدول جو

کوتهی
(تَ)
کوتاهی. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). قصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.
حافظ.
شب در بهار روی گذارد به کوتهی
آن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار.
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به کوته و کوتهی شود، ایجاز در سخن. ایجاز. اختصار:
ای سنائی سخن دراز مکن
کوتهی به ز قصۀ ناخوش.
سنائی.
و رجوع به کوته و کوتاهی شود، پستی قامت. کوتاهی قد:
تو بدین کوتهی و مختصری
این همه کبر و ناز بوالعجبی است.
جمال الدین عبدالرزاق.
و رجوع به کوته و کوتاه شود
لغت نامه دهخدا
کوتهی
کمی طول ارتفاع یا عمق مقابل درازی: سرما و در میخانه که طرف بامش بفلک برشد و دیوار بدین کوتاهی، (حافظ)، قصور تقصیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
قصور، تقصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته
تصویر کوته
کوتاه، کم ارتفاع، مقابل بلند
فرهنگ فارسی عمید
(دُ تَ)
لباسهای آسترشده. (ناظم الاطباء). جامۀ دراز ابره و آستر که با هم دوزند و بر این قیاس یک لایی و دولایی بیاید. (آنندراج).
- دوتهی پوش، که لباس دوتهی یعنی رویه و آستردار بپوشد:
آه سرد که ترا گرم گرفته ست که باز
دوتهی پوش به رنگ گل رعنا شده ای.
سیدحسین خالص (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز است و 209 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
کمی طول، ارتفاع یا عمق، مقابل درازی، کوتهی، (فرهنگ فارسی معین)، کم طولی، (ناظم الاطباء)، قصر، نقیض درازی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سر ما و در میخانه که طرف بامش
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی،
حافظ،
و رجوع به کوتهی شود، قصور و تقصیر، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، تقصیر، تفریط، توانی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ایجاز در سخن، ایجاز، اختصار، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ تِ)
اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامند و آن حب القلت است. کلت. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کلت شود
لغت نامه دهخدا
کمی طول ارتفاع یا عمق مقابل درازی: سرما و در میخانه که طرف بامش بفلک برشد و دیوار بدین کوتاهی، (حافظ)، قصور تقصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوتهی
تصویر دوتهی
((~. تَ))
لباس آستر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
کمی طول، ارتفاع یا عمق، قصور، تقصیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
قصور، اجمال، تسامح
فرهنگ واژه فارسی سره
تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور، کم طولی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
قصرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
Shortness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
brièveté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
brevidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
kısalık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
مختصری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
সংক্ষিপ্ততা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
ความสั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
ufupi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
短小
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
短さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
Kürze
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
קִיצָרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
짧음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
pendeknya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
kortheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
brevità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
brevedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
короткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
краткость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
krótkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کوتاهی
تصویر کوتاهی
छोटाई
دیکشنری فارسی به هندی