- کوبکاری
- تنبیه تادیب گوشمالی
معنی کوبکاری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی را با چوب زدن، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، عمل چوبکاری کردن
حسن عمل نیکو خدمتی
احسان
نیکویی عمل در خور پاداش نیک
جوش دادن قطعات فلزی لحیم کاری
عمل و شغل چوبدار خرید و فروش گوسفند، یکی از مشاغل میدان های بار فروشی است قپانداری. یا حق چوبداری. مبلغی که خریدار بعنوان حق توزین به چوبدار (قپاندار) می پردازد
جوش دادن تکه های فلز به یکدیگر، کارگاهی که این عمل در آن انجام می شود
کسی را با چوب زدن، کتک زدن کسی با چوب، کنایه از شرمسار ساختن با محبت بیش از حد، شغل چوب کار، نجاری
مربوط به نوبهار، در موسیقی لحنی از سی لحن باربد
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سختیان، گوزگانی، لکا، اپرنداخ، پرانداخ، پرنداخ، ساختیان، پرندخ
عمل و کیفیت صوابکار درستکاری نیکو کاری
بستانکاری وامخواهی، خواستاری طلب
عمل و شغل قلبکار
کامروا یی کامرا نی، توفیق موفقیت: (همه مهتران را بدان جا نگاشت نگر تا چنین کامکاری که داشت ک) (دقیقی. گشتاسب نامه برگزیده شعر م. معین)
کم تجربگی ناشیگری
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)
منسوب به نوبهار: مربوط به نوبهار، نوایی است از موسیقی قدیم
جوش دادن قطعات فلزی، لحیم کاری
منسوب به نو بهار، نام نوایی از موسیقی
کم کار بودن
کامرانی، نیک بختی
Underemployment
subemprego
Unterbeschäftigung
niedostateczne zatrudnienie
неполная занятость
неповна зайнятість
subempleo
sous-emploi
sottoimpiego
ondertewerkstelling
अधूरी रोजगार
kekurangan kerja
تشغيلٌ جزئيٌّ