کسی را با چوب زدن، (فرهنگ نظام)، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، (ناظم الاطباء)، زدن با چوب، (یادداشت مؤلف)، عمل چوبکاری کردن، (فرهنگ فارسی معین)، کنایه از سخت گفتن و نکوهیدن: کی ز صندل به شود درد سرم ناصحا این چوبکاری واگذار، صائب (از آنندراج)، بچوب رمزی از صنعت نگاری زبان صنعتش در چوبکاری، محسن تأثیر (از آنندراج)، ، بمجاز، کسی را شرمنده کردن، فلان تعریف احسان مرا کرد گفتم مرا چوبکاری میکنی، (فرهنگ نظام)، شرمسار کردن با انعام و اکرام، (یادداشت مؤلف)