معنی کوزکانی تصویر کوزکانی کوزکانیکوزکانی تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سختیان، گوزگانی، لکا، اپرنداخ، پرانداخ، پرنداخ، ساختیان، پرندختیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سِختیان، گوزگانی، لَکا، اَپرَنداخ، پَراَنداخ، پَرَنداخ، ساختیان، پَرَندَخ فرهنگ فارسی عمید