جدول جو
جدول جو

معنی کوزکانی

کوزکانی
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سختیان، گوزگانی، لکا، اپرنداخ، پرانداخ، پرنداخ، ساختیان، پرندخ
تصویری از کوزکانی
تصویر کوزکانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کوزکانی

کوزگانی

کوزگانی
سختیان و تیماج را گویند، (برهان) (از آنندراج)، اصح گوزگانی است، (حاشیۀبرهان چ معین)، و رجوع به گوزگانی و کورکانی شود
لغت نامه دهخدا

کورکانی

کورکانی
به معنی سختیان و تیماج و به این معنی با کاف فارسی و زای نقطه دار هم آمده، (برهان)، مصحف ’گوزگانی’منسوب به ’گوزگانان’ = ’جوزجان’، (از حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به گوزگانی، کورگانی و کوزگانی شود
لغت نامه دهخدا

سوزمانی

سوزمانی
بدکاره، روسپی، کولی، زن کولی، طایفه ای از کولیان بیابان گرد
سوزمانی
فرهنگ فارسی عمید

گوزگانی

گوزگانی
منسوب به گوزگانان. الف - از مردم گوزگانان ب - ساخته گوزگانان، تیماج سختیان (که در اصل منسوب به گوزگانان بود)، توضیح اصل آن ترکیب وصفی پوست گوزگانی بود: انبیر قصبه گوزگانانست... و از وی پوستهای گوزگانی خیزد که بهمه جهان ببرند
فرهنگ لغت هوشیار