جدول جو
جدول جو

معنی کوب - جستجوی لغت در جدول جو

کوب
کوزه، جام
آسیب، صدمه
پسوند متصل به واژه به معنای کوبنده مثلاً آهن کوب، برنج کوب، پایکوب
پسوند متصل به واژه به معنای کوبیده مثلاً سرکوب، طلاکوب
کوب خوردن: صدمه خوردن، آسیب خوردن، کوفته شدن
تصویری از کوب
تصویر کوب
فرهنگ فارسی عمید
کوب
صدمه و آسیب
تصویری از کوب
تصویر کوب
فرهنگ لغت هوشیار
کوب
صدمه، ضربه، آلتی که فیلبانان فیل را با آن زنند
تصویری از کوب
تصویر کوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوبه
تصویر کوبه
ضربه، ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوبش
تصویر کوبش
ضربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبن
تصویر کوبن
چکش، پتک، وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبل
تصویر کوبل
شکوفۀ درخت، گل نوشکفته،
بابونه، گیاهی علفی و خوش بو با برگ های ریز و شاخه های باریک و گل های سفید که بعضی از انواع آن مصرف دارویی دارد، اقحوان، بابونج، بابونک، تفّاح الارض
فرهنگ فارسی عمید
دریغ دریغا گویی پارسی تازی گشته کوبه: کوس گونه ای بازی شترنگ، کوس کوبه کوست، کوبه سنگی که با آن بکوبند چیزی را آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند، آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفحه فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه، دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث. توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند
فرهنگ لغت هوشیار
چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد: یکی مربع که آنرا پتک خوانند و دیگری دراز و آنرا کدینه گویند مطراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبل
تصویر کوبل
شکوفه و بهار درخت، اقحوان اکحوان: الاقحوان کوبل
فرهنگ لغت هوشیار
عمل کوبیدن کوفتن: چنان کوبش گرز و کوپال بود که دام و دد از بانگ بی هال بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبه
تصویر کوبه
((بِ))
هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبن
تصویر کوبن
((بِ یا بَ))
چکش آهنگران و مسگران و آن دو قسم باشد، یکی مربع که آن را پتک خوانند، دیگری دراز و آن را کدینه گویند، مطراق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبش
تصویر کوبش
کوفتن، کوبیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
سوار شدن، برنشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
آب ریزان آب ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
مندیل و دستار، رومال و دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
دستار، مندیل، دستمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
سوار شدن، برنشستن، سواری، جمع راکب، راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عکوب
تصویر عکوب
فرانسوی تازی گشته کنگر از گیاهان جوشیدن دیگ، بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
((رُ))
سوار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
((شُ))
دستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوب خورده
تصویر کوب خورده
آسیب دیده، کوبیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
کسی که چیزی را می کوبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوب خوردن
تصویر کوب خوردن
صدمه خوردن، آسیب خوردن، کوفته شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبال
تصویر کوبال
کوپال، گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه، گردن ستبر و بر و بازوی قوی
فرهنگ فارسی عمید
آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبیسم
تصویر کوبیسم
مکتب نقاشی است که در آن نقاش اشیا را بشکلهای هندسی نشان میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی کنج نگار کنج گرا کسی که پیرو کوبیسم است نقاشی که بسبک مکتب کوبیسم نقاشی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبیده
تصویر کوبیده
کوفته مقروع: گوشت کوبیده، زده مضروب
فرهنگ لغت هوشیار
کوفتن قرع: خود را مرنجان ای پدر سر را بکوب اندر حجر... (دیوان کبیر)، زدن ضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
آنکه کوبد، ضربه زننده
فرهنگ لغت هوشیار
قفل: بر مستراح کوپله سازیده است بر مستراح کوپله کاشیده (کاشنیده دهخدا) است ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبلت
تصویر کوبلت
لاتینی تازی گشته کبالت بنگرید به کبالت
فرهنگ لغت هوشیار