جدول جو
جدول جو

معنی کواشف - جستجوی لغت در جدول جو

کواشف
(کَ شِ)
جمع واژۀ کاشفه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به کاشفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاشف
تصویر کاشف
کشف کننده، آنکه برای اولین بار به وجود چیزی پی می برد، برهنه کننده، آشکار کننده، پدید آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواش
تصویر کواش
صفت، گونه، طرز، روش
فرهنگ فارسی عمید
(کُ کِ)
نام قلعه ای است در جبال مشرق موصل و آن را در قدیم اردمشت می گفتند. (از معجم البلدان). در قاموس الاعلام ترکی کواش ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(کُشَ)
سر کیر بزرگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از معجم متن اللغه). سر حشفۀ کلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ شَ / شِ)
کواسه است که صفت و گونه باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، طرز و روش. (برهان) (آنندراج). طرز و روش و قاعده و قانون. (ناظم الاطباء). و رجوع به کواسه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
کیفیتها. (آنندراج). مختصات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ لِ)
دوایی است که آن را بادآورد گویند و به عربی شوکهالبیضا خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بادآورد. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به بادآورد شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کواس است که صفت و گونه و طرز و روش باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کواس و کواسه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ج، کاشفین، کشفه. پیداکننده و برهنه کننده. (غیاث) (آنندراج). آشکارکننده و گشاده و برهنه نماینده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. ظاهرکننده. بروزدهنده. معلن. مظهر. مفسر:
گرچه از یک وجه منطق کاشف است
لیک از ده وجه پرده و مکنف است.
(مثنوی).
، کاشف مکروه ومانند آن، برطرف کننده مکروه. از بین برندۀ غم و اندوه:
تویی که فاتح مغموم این سپهر بوی
تویی که کاشف مکروه این زمانه شوی.
منوچهری.
، کاشف بعمل آمدن یا آوردن، در تداول عامه، تحقیق کردن
لغت نامه دهخدا
(شِ)
یکی از شعرای ایران و از اهالی اصفهان و نامش، آقا اسماعیل بن حیدر است. آبا و اجدادش معمار بوده و ملوک صفوی را خدمت میکرده اند خود او هم به شاه عباس انتساب داشته و به هجویات خود شهرت پیدا کرده است. از اوست:
هر جلوه که آن قد دل آرا دارد
در صفحۀ سینه چون الف جا دارد
آویخته زلف مشکبو از چپ و راست
این مصرع رنگین چه طرفها دارد.
(قاموس الاعلام ترکی)
یکی از شعرای ایران است. وی ’قاضی محمد شریف’ شهرت داشته، و شغلش قضاوت بوده است، از اوست:
ز مژگان خونین خود شرمسارم
چو صاحب مصیبت ز دست حنائی.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
آشکار کننده، پیدا کننده و برهنه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواش
تصویر کواش
روش، طرز، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوالف
تصویر کوالف
باد آورد از گیاهان بادآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواش
تصویر کواش
((کَ))
صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
((ش))
آشکار کننده، کشف کننده، جمع کشفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاشف
تصویر کاشف
یابنده، بازیابنده
فرهنگ واژه فارسی سره
مکتشف، یابنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد