جمع واژۀ کارث. (اقرب الموارد). جمع واژۀ کارث و کارثه. مسببات اندوه سخت. (فرهنگ فارسی معین). کارهای محنت آور و دشوار. (ناظم الاطباء). کارهای در اندوه اندازنده. (از آنندراج) : چه ما همه عرضۀ آسیب آفات و پایمال انواع صدمات اوییم و نفوس ما منزل حوادث و محل کوارث او. (مرزبان نامه چ تهران 1337 ص 263). گویی آن کوشش و کشش سررشتۀ حوادث ایام و کوارث روزگار نافرجام بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کارث و کارثه شود
جَمعِ واژۀ کارث. (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ کارث و کارثه. مسببات اندوه سخت. (فرهنگ فارسی معین). کارهای محنت آور و دشوار. (ناظم الاطباء). کارهای در اندوه اندازنده. (از آنندراج) : چه ما همه عرضۀ آسیب آفات و پایمال انواع صدمات اوییم و نفوس ما منزل حوادث و محل کوارث او. (مرزبان نامه چ تهران 1337 ص 263). گویی آن کوشش و کشش سررشتۀ حوادث ایام و کوارث روزگار نافرجام بود. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کارث و کارثه شود
جمع واژۀ کرنای لاتینی یا کرنۀ یونانی به معنی تاج و اکلیل. در دورۀ عباسیان زنان خلیفه و اعیان رجال تاجی مرصع را که بر سر می نهادند، کرن و جمع آن را کوارن می گفتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جَمعِ واژۀ کرنای لاتینی یا کرنۀ یونانی به معنی تاج و اکلیل. در دورۀ عباسیان زنان خلیفه و اعیان رجال تاجی مرصع را که بر سر می نهادند، کرن و جمع آن را کوارن می گفتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). آن ظرف را به شیرازی لوده گویند. (آنندراج) (جهانگیری). سبد دراز که در آن انگور ودیگر میوه ها کرده هریک را یک لنگه بار خر و مانند آن کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قرطال. (بحر الجواهر از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنگه آرند کشته را به کواره بر سر بازارشان نهند به زاره. منوچهری. وآن کشتگکان سخت کوش نکوشند پس به کواره فرونهند و بپوشند. منوچهری. چون پیر ره نمود ترا، کارکردنی است بی راهبر کوارۀ بازارگان کشند. امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام). ای پیرهنت کوارۀ گل روی تو گل سر کواره. سید احمد مشهدی (از آنندراج). و رجوع به کواره و کباره شود، ابری که در شبهای تابستان بر روی هوا پدید آید. (برهان) (ناظم الاطباء). ابری که در شبهای تابستان به هوا پدیدآید گویند: امشب هوا کواره دارد. (آنندراج) ، نزم. (جهانگیری). بژم و آن بخاری باشد تیره و غلیظ ملاصق زمین. (برهان) (ناظم الاطباء) ، خانه زنبور. (جهانگیری) (از برهان). کندوی مگس عسل. (آنندراج) : آن رخ پر نشان آبله بین گر ندیدی کوارۀ زنبور. روحی شارستانی (از جهانگیری)
سبدی باشد چون گهواره که انگور بدان آورند. (صحاح الفرس). به معنی اول کوار است که سبدی باشد که میوه و غیره در آن کنند و بر ستور بار کرده از جایی به جایی برند و به عربی دوخله گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). آن ظرف را به شیرازی لوده گویند. (آنندراج) (جهانگیری). سبد دراز که در آن انگور ودیگر میوه ها کرده هریک را یک لنگه بار خر و مانند آن کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قِرطال. (بحر الجواهر از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آنگه آرند کشته را به کواره بر سر بازارشان نهند به زاره. منوچهری. وآن کشتگکان سخت کوش نکوشند پس به کواره فرونهند و بپوشند. منوچهری. چون پیر ره نمود ترا، کارکردنی است بی راهبر کوارۀ بازارگان کشند. امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام). ای پیرهنت کوارۀ گل روی تو گل سر کواره. سید احمد مشهدی (از آنندراج). و رجوع به کواره و کباره شود، ابری که در شبهای تابستان بر روی هوا پدید آید. (برهان) (ناظم الاطباء). ابری که در شبهای تابستان به هوا پدیدآید گویند: امشب هوا کواره دارد. (آنندراج) ، نزم. (جهانگیری). بژم و آن بخاری باشد تیره و غلیظ ملاصق زمین. (برهان) (ناظم الاطباء) ، خانه زنبور. (جهانگیری) (از برهان). کندوی مگس عسل. (آنندراج) : آن رخ پر نشان آبله بین گر ندیدی کوارۀ زنبور. روحی شارستانی (از جهانگیری)
انگبین با موم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کواره النحل، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران، یا خانه زنبور که در وی عسل نهد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چیزی است از شاخۀ درخت یا گل با سری تنگ که برای زنبوران سازند. (از اقرب الموارد). ج، کوائر. کوّارات. (منتهی الارب). کندوی زنبور عسل که از گل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
انگبین با موم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کواره النحل، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران، یا خانه زنبور که در وی عسل نهد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چیزی است از شاخۀ درخت یا گل با سری تنگ که برای زنبوران سازند. (از اقرب الموارد). ج، کوائر. کُوّارات. (منتهی الارب). کندوی زنبور عسل که از گِل کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نوعی از روی بند زنان. (از اقرب الموارد). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. (از معجم متن اللغه) (از تاج العروس). پارچه ای که زنان بر سر بندند. (از معجم متن اللغه) ، عمامه. (اقرب الموارد) ، لغتی است در کواره النحل. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
نوعی از روی بند زنان. (از اقرب الموارد). پارچه ای که زنان با روبند بر سر خود بندند. (از معجم متن اللغه) (از تاج العروس). پارچه ای که زنان بر سر بندند. (از معجم متن اللغه) ، عمامه. (اقرب الموارد) ، لغتی است در کواره النحل. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
ظرف سفالین. (برهان) (آنندراج). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است. (تعلیقات برهان چ معین). و رجوع به کوازه شود: پیش مستان بزم وحدت تو چه کواره چه کاسۀ زرین. فرید خراسانی (از آنندراج). ، خزف را هم می گویند. (برهان) (آنندراج)
ظرف سفالین. (برهان) (آنندراج). ظاهراً به این معنی مصحف کوازه است. (تعلیقات برهان چ معین). و رجوع به کوازه شود: پیش مستان بزم وحدت تو چه کواره چه کاسۀ زرین. فرید خراسانی (از آنندراج). ، خزف را هم می گویند. (برهان) (آنندراج)
از یکدیگر میراث گرفتن. (زوزنی) (از آنندراج). همدیگر وراثت جستن، یقال: توارثوا کابراً عن کابر. (منتهی الارب). میراث بردن بعضی از بعضی. (از اقرب الموارد) ، کلیۀمشخصات جسمانی و ضمیری که از آباء و اجداد و پدر و مادر به فرزند منتقل می شود و محیط در ظهور آنها بی اثر می باشد ارثی هستند... باید دانست که اساس این صفات و خصوصیات موروث در سلولهای نطفۀ والدین موجود می باشد و انتقال این خصوصیات از نسلی به نسل دیگر بواسطۀ همین سلولهای نطفه ایست... هر موجود اعم از گیاه یا حیوان زندگانی را از یک سلول آغاز می کند... تخم ازاتحاد سلول نطفۀ مادر که در تخمدان پرورش یافته باسلول نطفۀ پدر که در بیضه رشد کرده تشکیل شده است و در محیط محصوری که عبارت از رحم مادر باشد حمایت شده به دو و چهار و هشت و شانزده و سی ودو، همین طور تامیلیونها و بیلیونها تقسیم می شود و... نتیجه آن میشود که هر سلول در بدن شامل هسته ای است که از هستۀ سلول نطفۀ بارورشده بوجود آمده و شامل همان خواصی است که در هستۀ سلول نطفۀ بارورشده است. پس عملاً توارث هر فرد شامل بیلیونها هستۀ سلول است که تمام آنها از هستۀ سلول نطفۀ بارورشده ریشه گرفته اند و گفته شد که همین سلول نطفۀ بارورشده نتیجۀ اتحاد دو سلول است یکی سلول نطفۀ نر و دیگری سلول نطفۀ ماده... در هستۀ هر سلول اجسامی دیده میشوند که به آنها کروموزم گویند، عده این کروموزمها در تمام سلولهای یک فرد و در تمام افراد یک نوع مساوی و ثابت و لایتغیر است، اساس توارث مربوط به این کروموزمها است. بر اثر تحقیق دانشمندان ثابت شده است که این کروموزمها حاوی دانه های بسیار ریز موسوم به ژن هستند که از شدت ریزی حتی در زیر میکروسکپهای معمولی قابل مشاهده نیستند. عده ژنهایی که در کروموزمهای موجود انسان است بسیار و از هزار بیشتر می باشد و بطور غیرمساوی در کروموزمها تقسیم شده اند. ژنها نیز مانند کروموزمها بصورت زوج زوج هستند که یک فرد از آنها از طرف پدر و فرد دیگر از طرف مادر آمده است و چنین احتمال داده اند که ژنهای هر کروموزم بصورت دو رشتۀ موازی پهلوی هم و مانند دانه های تسبیح زوج زوج در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. برای انتقال هر صفت ارثی چندین زوج از ژنها باید شرکت جویند و صفات مستقل نتیجۀ ترکیب مختلف ژنها می باشد. منظور از صفات مستقل یعنی یک دسته ازصفات موجود که بطور کامل به فرزند منتقل می شود، بطوریکه وقتی در نسل بعد ظاهر شد عیناً مانند صفات یا صفت نسل قبل است. نه اینکه قسمتی از آن صفت باشد. طبق نظریۀ مندل صفات مستقل بصورت زوج وجود داشته و در برابر هم قرار گرفته و هریک از دیگر مجزی و مستقل است. (از روانشناسی پرورشی جلالی صص 17-20). رجوع به همان کتاب و روانشناسی رشد علی اکبر شعاری نژاد چ 2 صص 47-59 و بیولژی وراثت خبیری و اصول روانشناسی مان ترجمه صناعی صص 39-44 شود
از یکدیگر میراث گرفتن. (زوزنی) (از آنندراج). همدیگر وراثت جستن، یقال: توارثوا کابراً عن کابر. (منتهی الارب). میراث بردن بعضی از بعضی. (از اقرب الموارد) ، کلیۀمشخصات جسمانی و ضمیری که از آباء و اجداد و پدر و مادر به فرزند منتقل می شود و محیط در ظهور آنها بی اثر می باشد ارثی هستند... باید دانست که اساس این صفات و خصوصیات موروث در سلولهای نطفۀ والدین موجود می باشد و انتقال این خصوصیات از نسلی به نسل دیگر بواسطۀ همین سلولهای نطفه ایست... هر موجود اعم از گیاه یا حیوان زندگانی را از یک سلول آغاز می کند... تخم ازاتحاد سلول نطفۀ مادر که در تخمدان پرورش یافته باسلول نطفۀ پدر که در بیضه رشد کرده تشکیل شده است و در محیط محصوری که عبارت از رحم مادر باشد حمایت شده به دو و چهار و هشت و شانزده و سی ودو، همین طور تامیلیونها و بیلیونها تقسیم می شود و... نتیجه آن میشود که هر سلول در بدن شامل هسته ای است که از هستۀ سلول نطفۀ بارورشده بوجود آمده و شامل همان خواصی است که در هستۀ سلول نطفۀ بارورشده است. پس عملاً توارث هر فرد شامل بیلیونها هستۀ سلول است که تمام آنها از هستۀ سلول نطفۀ بارورشده ریشه گرفته اند و گفته شد که همین سلول نطفۀ بارورشده نتیجۀ اتحاد دو سلول است یکی سلول نطفۀ نر و دیگری سلول نطفۀ ماده... در هستۀ هر سلول اجسامی دیده میشوند که به آنها کروموزم گویند، عده این کروموزمها در تمام سلولهای یک فرد و در تمام افراد یک نوع مساوی و ثابت و لایتغیر است، اساس توارث مربوط به این کروموزمها است. بر اثر تحقیق دانشمندان ثابت شده است که این کروموزمها حاوی دانه های بسیار ریز موسوم به ژن هستند که از شدت ریزی حتی در زیر میکروسکپهای معمولی قابل مشاهده نیستند. عده ژنهایی که در کروموزمهای موجود انسان است بسیار و از هزار بیشتر می باشد و بطور غیرمساوی در کروموزمها تقسیم شده اند. ژنها نیز مانند کروموزمها بصورت زوج زوج هستند که یک فرد از آنها از طرف پدر و فرد دیگر از طرف مادر آمده است و چنین احتمال داده اند که ژنهای هر کروموزم بصورت دو رشتۀ موازی پهلوی هم و مانند دانه های تسبیح زوج زوج در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند. برای انتقال هر صفت ارثی چندین زوج از ژنها باید شرکت جویند و صفات مستقل نتیجۀ ترکیب مختلف ژنها می باشد. منظور از صفات مستقل یعنی یک دسته ازصفات موجود که بطور کامل به فرزند منتقل می شود، بطوریکه وقتی در نسل بعد ظاهر شد عیناً مانند صفات یا صفت نسل قبل است. نه اینکه قسمتی از آن صفت باشد. طبق نظریۀ مندل صفات مستقل بصورت زوج وجود داشته و در برابر هم قرار گرفته و هریک از دیگر مجزی و مستقل است. (از روانشناسی پرورشی جلالی صص 17-20). رجوع به همان کتاب و روانشناسی رشد علی اکبر شعاری نژاد چ 2 صص 47-59 و بیولژی وراثت خبیری و اصول روانشناسی مان ترجمه صناعی صص 39-44 شود
پارسی تازی گشته کوار سبد کندو پارسی تازی گشته کوار روسری، دستار کوار: چون پیر ره نمود ترا کار کردنی است بی راهبر کواره بازارگان کشد. (خسرو دهلوی) توضیح در لغت فرس. چا. اق. 514 گواره بدین معنی آمده. انگبین با موم، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خانه زنبور که در وی عسل نهند
پارسی تازی گشته کوار سبد کندو پارسی تازی گشته کوار روسری، دستار کوار: چون پیر ره نمود ترا کار کردنی است بی راهبر کواره بازارگان کشد. (خسرو دهلوی) توضیح در لغت فرس. چا. اق. 514 گواره بدین معنی آمده. انگبین با موم، خم مانندی است از شاخ درخت یا از گل درون تهی تنگ سر برای عسل نهادن زنبوران خانه زنبور که در وی عسل نهند