جدول جو
جدول جو

معنی کوارتت - جستجوی لغت در جدول جو

کوارتت
قطعۀ موسیقی که برای چهار نوازنده یا چهار ساز ساخته شده باشد
تصویری از کوارتت
تصویر کوارتت
فرهنگ فارسی عمید
کوارتت
(تِ)
اصطلاحی در موسیقی. کواتورکوچک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کواتور شود
لغت نامه دهخدا
کوارتت
فرانسوی (در کوهی) مهایک کوهی کواتور کوچک
تصویری از کوارتت
تصویر کوارتت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کودرست
تصویر کودرست
گیاهانی که بر روی کود می رویند، فومیکول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواره
تصویر کواره
کوار، سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
جعبۀ مقوایی که برای بسته بندی اجناس مختلف به کار می رود، جلد مقوایی، پوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوارث
تصویر کوارث
آنچه سبب غم و اندوه سخت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارشت
تصویر گوارشت
گوارش، عملی که در داخل معده و روده ها صورت می گیرد و غذاهای خورده شده به حالتی در می آید که قابل جذب باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواردت
تصویر مواردت
با هم به یک آبشخور وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
قطعات سربی به اندازه های مختلف که در چاپخانه میان سطور و جایی که باید سفید بماند، می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوارتز
تصویر کوارتز
کانی شفّافی که از شیشه سخت تر است و در جواهرسازی، ساعت سازی، ساختن وسایل نوری و الکترونی به کار می رود، درّ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارتن
تصویر کارتن
تننده، در علم زیست شناسی عنکبوت، جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تنندو، کراتن
فرهنگ فارسی عمید
(کَنْ نا / کِنْ نا)
ج کناره (ک ن نا ر / ک ن نا ر) . (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کناره شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
علتی است با خارش که پوست بدن را درشت گرداند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رشیدی گوارون ضبط کرده است. و رجوع به گوارون شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
پوشیدن. پوشیده داشتن. پوشانیدن. نهان کردن. نهفتن. (یادداشت مؤلف). مستورداشتن خبر و غیر آن را اظهار کردن. نهان داشتگی: وقت کشف آن تلبیس نفرمودند و اغضا و مواراتی رفت. (تاریخ جهانگشای جوینی). رجوع به مواراه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
گواره. (شعوری ج 2 ص 327). رجوع به گواره شود، حشره ای است بالدار که آن را کلبک نیز گویند (؟). (شعوری ج 2 ص 327)
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ)
مرکّب از: گوار + -شت، پسوند اسم مصدر، به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان) : و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)،
قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبر
گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار.
بسحاق اطعمه (چ دیوان چ قسطنطنیه ص 13)،
، گوارش. عمل گواریدن:
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود.
رودکی.
و رجوع به گوارش شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از بلوکات ولایت کاشان است. عده قری 23 و مساحت 20 فرسخ، و جمعیت 17023 نفر و مرکز آن آران است. حد شمالی دریای نمک، حد شرقی نطنز، حد جنوبی جوشقان استرک و حد غربی آن خاک قم است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 404)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / دِ)
کودرسته. گیاهی که بر روی کود می روید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
پل. عرشۀ کشتی. (دزی ج 2)
لغت نامه دهخدا
گوادرات، قطعات مکعب مستطیل سربی به ابعاد مختلف که برای پر کردن جای خالی در سطور چیده شده وتنظیم سطر حاوی حروف به کار می رود، (فرهنگ فارسی معین ذیل گوادرات)، واحد اندازۀ فواصل بین حروف معادل 48 پند، (فرهنگ فارسی معین ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خَوْ وا)
جمع واژۀ خوّار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
حقیرتر. پست تر:
مرا خوارتر چون سه فرزند خویش
نبینم بهنگام بایست بیش.
فردوسی.
گر کف او را مسخرستی دریا
خوارترستی ز سنگ لؤلؤ مکنون.
فرخی
لغت نامه دهخدا
ماده ای است به فرمول sio2 که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد، وزن مخصوصش 2/65 است و در حقیقت یک سیلیس (انیدرید سیلیسیک) خالص است که در دستگاه رومبوادریک متبلور می شود و شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده می باشد، کوارتز عنصر اصلی سنگهای آذرین است، بلورهای کوارتز را معمولاً ’درّ کوهی’ می نامند، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
خاضع فروتن، ذلیل، ریاضت کشیده مسلط بر هوای نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کودرست
تصویر کودرست
گیاهی که بر روی کود میروید
فرهنگ لغت هوشیار
با همدیگر زیرکی کردن مکر و فریب کردن با هم، آفت رسانیدن بیکدیگر، استعمال کلماتی موهن که بتوان با تصحیف و تغییر برخی کلمات رفع اعتراض کرد چنانکه گویند جامی شاعری بنام (ساغری) را چنین هجو کرد: (ساغری میگفت دزدان معانی برده اند هر کجا در شعر من یک نکته خوش دیده اند) (خواندم اکثر شعر هایش را یکی معنی نبود راست میگفت اینکه معنیهاش را دزدیده اند) و چون ساغری از او گله کرد در پاسخ گفت من گفته ام (شاعری میگفت)
فرهنگ لغت هوشیار
باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ایست که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد. وزن مخصوصش 65، 2 است و در حقیقت یک سیلیس (انیدرید سیلیسیک) خالص است که در دستگاه رومبوادریک متبلور میشود و شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده میباشد. کوارتز عنصر اصلی سنگهای آذرین اسید است. بلورهای کوارتز را معمولا بنام در کوهی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
هضم گوارش، میل بخوردن: نان آن مدخل ز بس زشتم نمود از پی خوردن گوارشتم نبود. (رودکی)، معجون هضم غذا گوارش: 2 و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ و گوارشتهاء گرم بکار برند. (ذخیره خوارزمشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوادرات
تصویر کوادرات
گوادراد گودرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارشت
تصویر گوارشت
((گُ رِ))
هضم، میل به خوردن، معجون هضم غذا
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
ماده ای است به فرمول 2 Sio که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد. شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده می باشد. کوارتز عنصر اصلی سنگ های آذرین اسید است. بلورهای کوارت
فرهنگ فارسی معین