هضم گوارش، میل بخوردن: نان آن مدخل ز بس زشتم نمود از پی خوردن گوارشتم نبود. (رودکی)، معجون هضم غذا گوارش: 2 و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ و گوارشتهاء گرم بکار برند. (ذخیره خوارزمشاهی)
مُرَکَّب اَز: گوار + -ِشت، پسوند اسم مصدر، به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان) : و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبر گلشکر باشد و گلقند و شراب دینار. بسحاق اطعمه (چ دیوان چ قسطنطنیه ص 13)، ، گوارش. عمل گواریدن: نان آن مدخل ز بس زشتم نمود از پی خوردن گوارشتم نبود. رودکی. و رجوع به گوارش شود