در محاورۀ هندیان، کاه و علوفۀ ستور. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، خوراک و ذخیره و توشه. (ناظم الاطباء) ، گروه غارتگران. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، فوجی باشد علی حده که به اطراف و جوانب رفته برای لشکر خاص کاه و دانه و هیمه و غیره بیارد. (غیاث)
در محاورۀ هندیان، کاه و علوفۀ ستور. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، خوراک و ذخیره و توشه. (ناظم الاطباء) ، گروه غارتگران. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، فوجی باشد علی حده که به اطراف و جوانب رفته برای لشکر خاص کاه و دانه و هیمه و غیره بیارد. (غیاث)
عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
نام مبارزی بود ایرانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام یکی از مبارزان ولایت توران. (از فرهنگ رشیدی). نام پهلوانی تورانی. (از فهرست ولف) : به دست منوچهر بر میمنه کهیلا که صد پیل بد یک تنه. فردوسی
نام مبارزی بود ایرانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام یکی از مبارزان ولایت توران. (از فرهنگ رشیدی). نام پهلوانی تورانی. (از فهرست ولف) : به دست منوچهر بر میمنه کهیلا که صد پیل بد یک تنه. فردوسی
کسّیلی ̍ کخلّیفی ̍، کهیلی معرب است و آن چوبی است شبیه به روناس سیاه سرخی مایل و تخمش همچو حب الرشاد، و گویند پوست درختی است شبیه سلیخۀ سیاه فربه کن بدن. (منتهی الارب). کسیلی معرب کهیلی است و آن چوبی است شبیه به روناس مایل به سرخی. (از اقرب الموارد). لغت هندی است و معرب آن کسیلی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهیلا و کهیله شود
کسّیلی ̍ کخلّیفی ̍، کهیلی معرب است و آن چوبی است شبیه به روناس سیاه سرخی مایل و تخمش همچو حب الرشاد، و گویند پوست درختی است شبیه سلیخۀ سیاه فربه کن بدن. (منتهی الارب). کسیلی معرب کهیلی است و آن چوبی است شبیه به روناس مایل به سرخی. (از اقرب الموارد). لغت هندی است و معرب آن کسیلی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهیلا و کهیله شود
پوست درختی است نازک و تنک مانند شیطرج، و آن را در دواها به کار برند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهیلا و کهیله اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه)
پوست درختی است نازک و تنک مانند شیطرج، و آن را در دواها به کار برند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهیلا و کهیله اسم هندی سلیخه است. (فهرست مخزن الادویه)
از حروف مقطعۀ قرآن کریم است و در آغاز سورۀ مریم آمده است. در ترجمه تفسیر طبری، در معنی آن آرد: ’این صورت سوگند است که خدای همی یاد کند’. در ترجمان القرآن آرد: به قول ابن عباس ’ک’ از کافی، ’ه’ از هادی، ’ی’از حکیم، ’ع’ از علیم، ’ص’ از صادق مأخوذ است، یعنی خداوند کفایت کننده راه نمایندۀ تأییدکننده دانای راستگوی، و اﷲ اعلم. (ترجمان القرآن) : کاف کافی آمد ازبهر عباد صدق وعده کهیعص. مولوی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به الم (الف لام میم ) شود
از حروف مقطعۀ قرآن کریم است و در آغاز سورۀ مریم آمده است. در ترجمه تفسیر طبری، در معنی آن آرد: ’این صورت سوگند است که خدای همی یاد کند’. در ترجمان القرآن آرد: به قول ابن عباس ’ک’ از کافی، ’هَ’ از هادی، ’ی’از حکیم، ’ع’ از علیم، ’ص’ از صادق مأخوذ است، یعنی خداوند کفایت کننده راه نمایندۀ تأییدکننده دانای راستگوی، و اﷲ اعلم. (ترجمان القرآن) : کاف کافی آمد ازبهر عباد صدق وعده کهیعص. مولوی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به الم (اَلِف ْ لام ْ میم ْ) شود
سیب صحرایی را گویند که به عربی زعرور و ذوثلثهحبات خوانند به سبب آنکه دانۀ آن سه پهلو می باشد. (برهان) (آنندراج). سیب صحرایی که آن را نقل خواجو و میوۀ خرس و ’کیل’ و ’کیلک’ نیز خوانند وبه تازی تفاح بری و ذوثلاث حبات و به یونانی زعرور نامند. (فرهنگ رشیدی). زعرور و ’کیل’ کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به کهیر شود
سیب صحرایی را گویند که به عربی زعرور و ذوثلثهحبات خوانند به سبب آنکه دانۀ آن سه پهلو می باشد. (برهان) (آنندراج). سیب صحرایی که آن را نقل خواجو و میوۀ خرس و ’کیل’ و ’کیلک’ نیز خوانند وبه تازی تفاح بری و ذوثلاث حبات و به یونانی زعرور نامند. (فرهنگ رشیدی). زعرور و ’کیل’ کوهی. (ناظم الاطباء). رجوع به کهیر شود