- کهی
- منسوب به که کاهی
معنی کهی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
کوچکتر، اصغر
کهیانه سریانی تازی گشته گل سد برگ، جادو کش (فاوانیا) از گیاهان کهیله هندی دارچین ختایی از گیاهان کلانسال: مرد
آماس و ورمی که در پوست بدن شبیه به آماسی که از برخورد گزنه پدید میاید میباشد
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و داروها به وجود می آید و آن برآمدگی هایی سرخ رنگ و خارش دار در پوست است، کئیر
کوچک، کوچک تر، کهتر
بد دل، گنده دهن
گجنده دهن، بد دل
کوچکتر، کوچکترین، انگشت کوچک
کهیانه سریانی تازی گشته گل سد برگ، جادو کش (فاوانیا) از گیاهان کهیله هندی دارچین ختایی از گیاهان
عودالطلیب
کهیانه سریانی تازی گشته گل سد برگ، جادو کش (فاوانیا) از گیاهان عودالطلیب
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
روگرفت
بازداری
خالی
نقص، قدری
اشتباه
محله
نیکوئی و خوبی، خوشی و بهتری
خردمند، عاقل
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
تحسین، آفرین، احسنت
کلمه تحسین زه اخهی، خوشا، مرحبا خ
خالی، مقابل پر
خر زهره، خربزه تلخ حنظل پهنور
عموماً هر چیز راست را گویند، کشیده
دلخواه به کام، خوشمزه