جدول جو
جدول جو

معنی کهو - جستجوی لغت در جدول جو

کهو
کبود رنگ، کاهو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهوف
تصویر کهوف
کهف ها، کنایه از پناهگاه ها، غارها، جمع واژۀ کهف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیر شدن، پیری
فرهنگ فارسی عمید
از درختان گرمسیری که در سواحل خلیج فارس می روید و چوب آن در ساختن بعضی اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(کَهَْ رَ / رِ)
مهد و گهواره. (ناظم الاطباء). رجوع به گهواره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ)
کورکا. کهورکا. رجوع به کورکا و تاریخ غازانی ص 57، 60، 64، 127، 155 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
کهل گردیدن، و کاهل اسم فاعل است از آن، و یا ثلاثی مجرد آن، فعل مرده ای است. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد
لغت نامه دهخدا
(کُ)
یکی از گونه های درخت افرا می باشد که در شمال ایران فراوان است. کی کف. آقچه قیین. تل. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کهف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به که-ف ش-ود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهی از دهستان کاغذکنان است که در شهرستان هروآباد واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
رجوع به کورکا و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جمع واژۀ کهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) :
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
ناصرخسرو.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کهل شود
لغت نامه دهخدا
(کَهَْ وَ)
نام محلی در 369 هزارگزی کرمان و 158 هزارگزی زاهدان از راه شوره گز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ)
اراضیی که در آن کهور باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهور شود
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را نوعی سبزی معنی کرده است. رجوع به دزی ج 2 ص 496 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
درختی است که در جنوب ایران در جنگلهای جیرفت و نرماشیر و شهداد و مکران و بندرعباس بسیار است و در خوزستان کمتر یافت می شود. چوب آن صنعتی باشد. (گااوبا، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). غاف. کبیر. قسمی از آن را کهور شاهی گویند که تنه صاف و شاخه های مستقیم و چوبی سست دارد و از ریشه آن که خطوط زرین دارد، چوب سیگار و جز آن کنند و قسمی دیگر را کهور دره نامند که خردتر از کهور شاهی است با تنه کوتاه و ناهموار و دارای برآمدگیهای بسیار و چوب ریشه آن به کار صنعتی نیاید. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). درختچه ای است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه های درختی نیز می باشد. گل آذینش سنبله ای است و ساقه هایش خار دارند. در جنوب ایران (نرماشیر و بندرعباس) و هندوستان می روید. غاف. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 205 شود
نوعی چوب که در کرمان و نواحی از زیرخاک و ریگ روان به دست آرند و خطوط زرین بر آن است. از آن چوب سیگار و وافور و چپق و غیره سازند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
اتان کهودالیدین، خر مادۀ شتاب رو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی از دهستان فشگلدره است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَهَْ وَ)
تننده، یا نوعی از آن. (منتهی الارب). عنکبوت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(کَهَْ وَ / وِ)
اسم فارسی قهوه است. (آنندراج) (انجمن آرا) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. (آنندراج). کهل گردیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به کهولت و کهل شود
لغت نامه دهخدا
(زَ فَ نَ)
پیر و کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : کهت الناقه کهوهاً، شتر ماده پیر و کلان سال گردید. (از اقرب الموارد) ، په کردن مست بر روی کسی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). هه کردن مست، و ذلک اذا استنکهت السکران فنکه فی وجهک، و به این معنی از باب فتح آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُهَْ)
کهنه. (ناظم الاطباء) ، پیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهواره
تصویر کهواره
مهد و گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ایست از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه های درختی نیز میباشد. گل آذینش سنبله یی است و ساقه هایش خار دارند. در جنوب ایران (نر ماشیر و بندرعباس) و هندوستان میروید غاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهوف
تصویر کهوف
جمع کهف، گریستک ها غال ها پناهگاه ها جمع کهف غارها
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های درخت افرا میباشد که در شمال ایران فراوان است کی کف آقچه قیین تل
فرهنگ لغت هوشیار
میانسال دو موی، تننده (ص) مردی که در ریش او مو های سیاه و سفید باشد، عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهوه
تصویر کهوه
قهوه
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ))
درختچه ای است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونه های درختی نیز می باشد. گل آذینش سنبله ای است و ساقه هایش خار دارند. در جنوب ایران (نرماشیر و بندرعباس) و هندوستان می روید، غاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهوف
تصویر کهوف
((کُ))
جمع کهف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهول
تصویر کهول
((کَ))
مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد، عنکبوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
((کُ لَ))
پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ واژه فارسی سره