جدول جو
جدول جو

معنی کهنگی - جستجوی لغت در جدول جو

کهنگی
(کُ نَ / نِ)
فرسودگی و پارگی. (ناظم الاطباء). رثاثت. بلاء. بلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وبد، کهنگی جامه. (منتهی الارب) ، پیری و سالخوردگی، قدمت. ضد نوی و تازگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کهنگی
فرسودگی، پارگی
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
کهنگی
دیرینگی، فرسودگی، قدمت
متضاد: نوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کهنگی
الشّيخوخة
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به عربی
کهنگی
Obsolescence, Oldness
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کهنگی
obsolescence, ancienneté
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کهنگی
התיישנות , ישנות
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به عبری
کهنگی
obsolescenza, vecchiaia
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کهنگی
obsolescência, antiguidade
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کهنگی
Veralterung, Altertum
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
کهنگی
starzenie się, starość
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
کهنگی
устаревание , старость
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به روسی
کهنگی
застарілість , старовинність
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کهنگی
obsolescencia, antigüedad
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کهنگی
veroudering, ouderdom
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به هلندی
کهنگی
陈旧 , 古老
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به چینی
کهنگی
अप्रचलन , पुरानापन
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به هندی
کهنگی
keusangan, ketuaan
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کهنگی
فرسودگی , قدامت
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به اردو
کهنگی
সেকেলে , পুরোনোত্ব
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
کهنگی
ความล้าสมัย , ความเก่า
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
کهنگی
uchakavu, uzee
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کهنگی
노후화 , 오래됨
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به کره ای
کهنگی
陳腐化 , 古さ
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کهنگی
modası geçme, eskilik
تصویری از کهنگی
تصویر کهنگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ هََ / هَُ)
دیرینگی. عتاقت. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهن بودن. کهنه بودن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کهن و کهنه شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خانه زمستانی. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) ، خرس. (فرهنگ جهانگیری). خرس را گویند، و آن جانوری است معروف. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
در بیت ذیل شاید بمعنی کوشا و مجدّ و ساعی باشد:
همان کودکش را بفرهنگیان
سپردی (اردشیر) چو بودی ز آهنگیان
بهر برزنی بر، دبستان بدی
همان جای آتش پرستان بدی.
فردوسی.
و شاید تأیید میکند این حدس را دو بیت زیرین:
چو هنگام فرهنگ باشد ترا
بدانائی آهنگ باشد ترا
بایوان نمانم که بازی کنی
ببازی چنین سرفرازی کنی.
فردوسی.
و معهذا ظاهراً آهنگیان بیشتر صفت پدر کودک می نماید نه کودک، و در آن حال معنی آهنگیان معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
تصویری از کهنی
تصویر کهنی
دیرینگی، کهن بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
طامع و حریص (و بمعنی محل مخروبه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلنگی
تصویر کلنگی
هر آن چه که به درد خراب کردن بخورد، قدیمی (خاصه ساختمان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آهنگی
تصویر آهنگی
((هَ))
جنگی، جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوی کهنگی می دهد
تصویر بوی کهنگی می دهد
Musty
دیکشنری فارسی به انگلیسی