کهل گردیدن، و کاهل اسم فاعل است از آن، و یا ثلاثی مجرد آن، فعل مرده ای است. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد
کهل گردیدن، و کاهل اسم فاعل است از آن، و یا ثلاثی مجرد آن، فعل مرده ای است. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد
جمع واژۀ کهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند. ناصرخسرو. و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کهل شود
جَمعِ واژۀ کهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند. ناصرخسرو. و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کَهْل شود
مخفف ’کاه و گل’، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). کاهگل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : سرای خود را کرده ستانۀ زرین به سقف خانه پدر بر ندیده کهگل و ویم. سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنگ رویم فتاد بر دیوار نام کهگل به زعفران برخاست. خاقانی. روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من. خاقانی. خود تو کفی خاک به جانی دهی یک جو کهگل به جهانی دهی. نظامی. تر و خشکی اشک و رخسار من به کهگل براندود دیوار من. نظامی. کی آن دهان مردم است سوراخ مار و کژدم است کهگل در آن سوراخ زن کژدم منه بر اقربا. مولوی (از فرهنگ فارسی معین). روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد. حافظ. چون عمر سر آمد حسن از عیش عنان تافت کهگل چه کند بام چو بنیاد نمانده ست. میر حسن دهلوی (از آنندراج). رجوع به کاهگل شود
مخفف ’کاه و گل’، و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). کاهگل. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : سرای خود را کرده ستانۀ زرین به سقف خانه پدر بر ندیده کهگل و ویم. سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رنگ رویم فتاد بر دیوار نام کهگل به زعفران برخاست. خاقانی. روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من. خاقانی. خود تو کفی خاک به جانی دهی یک جو کهگل به جهانی دهی. نظامی. تر و خشکی اشک و رخسار من به کهگل براندود دیوار من. نظامی. کی آن دهان مردم است سوراخ مار و کژدم است کهگل در آن سوراخ زن کژدم منه بر اقربا. مولوی (از فرهنگ فارسی معین). روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد. حافظ. چون عمر سر آمد حسن از عیش عنان تافت کهگل چه کند بام چو بنیاد نمانده ست. میر حسن دهلوی (از آنندراج). رجوع به کاهگل شود
گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و به عربی جرجیر گویند، ادرار آورد و ملین و مسخن و مقوی باه باشد. (برهان) (آنندراج). تره تیزک. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و به عربی جرجیر گویند، ادرار آورد و ملین و مسخن و مقوی باه باشد. (برهان) (آنندراج). تره تیزک. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
نام شاعری است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و زن او مسماه به ام الحدید است. (تاج العروس) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تاج العروس ذیل مادۀ ’ح دد’ شود
نام شاعری است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و زن او مسماه به ام الحدید است. (تاج العروس) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تاج العروس ذیل مادۀ ’ح دد’ شود
به معنی نادان و احمق باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقایسه شود با گیلکی کوسخول (ابله، احمق) ، بنابراین کهسله = کهسل اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین)
به معنی نادان و احمق باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقایسه شود با گیلکی کوسخول (ابله، احمق) ، بنابراین کهسله = کهسل اصح است. (حاشیۀ برهان چ معین)
میانسال دو موی مردی که سنش بین سی تا پنجاه سالگی باشد: ناگاه سواری پیدا شد کهل و پیاده ای چند چالاک و مردانه در پیش این مرد کهل روان شد، مرد دو موی (سیاه و سپید موی) باوقار
میانسال دو موی مردی که سنش بین سی تا پنجاه سالگی باشد: ناگاه سواری پیدا شد کهل و پیاده ای چند چالاک و مردانه در پیش این مرد کهل روان شد، مرد دو موی (سیاه و سپید موی) باوقار
پیش آمدگی بنا به داخل پیاده رو، تیری که یک سر آن درگیر و سر دیگر آن آزاد باشد، میزی کم عرض در کنار دیوار و چسبیده به آن که معمولاً آیینه ای بر روی آن یا دیوار مقابل آن قرار دارد، قسمتی از جلو داشبورد ماشین در فاصله بین د
پیش آمدگی بنا به داخل پیاده رو، تیری که یک سر آن درگیر و سر دیگر آن آزاد باشد، میزی کم عرض در کنار دیوار و چسبیده به آن که معمولاً آیینه ای بر روی آن یا دیوار مقابل آن قرار دارد، قسمتی از جلو داشبورد ماشین در فاصله بین د