نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ کشته شد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پهلوان تورانی. (از فهرست ولف). صحیح ’گهرم’ است، مخفف پهلوی گئوهرمیزد (معرب آن جوهرمز) ، مرکب از: گو (پهلوان) + هرمزد (سرور دانا که نام خداست) ، جمعاً یعنی هرمزدیل. اما ولف در فهرست شاهنامه ’1- پهلوان تورانی، 2- شاهزادۀ تورانی پسر ارجاسب’ را کهرم ضبط کرده است. (حاشیۀ برهان چ معین). یکی از سرداران لشکر افراسیاب. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوی میسره کهرم تیغزن به قلب اندرون خسرو انجمن. فردوسی (از یادداشت ایضاً). چو اخواست با زنگۀ شاوران دگربرته با کهرم از یاوران. فردوسی. رجوع به مزدیسنا ص 348 و مجمل التواریخ ص 314 و مادۀ بعد شود شاهزادۀ تورانی پسر ارجاسب. (فهرست ولف) : برادر بد او را دو اهریمنان یکی کهرم و دیگر اندیرمان. فردوسی. رجوع به مادۀ قبل شود
نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ کشته شد. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پهلوان تورانی. (از فهرست ولف). صحیح ’گهرم’ است، مخفف پهلوی گئوهرمیزد (معرب آن جوهرمز) ، مرکب از: گو (پهلوان) + هرمزد (سرور دانا که نام خداست) ، جمعاً یعنی هرمزدیل. اما ولف در فهرست شاهنامه ’1- پهلوان تورانی، 2- شاهزادۀ تورانی پسر ارجاسب’ را کهرم ضبط کرده است. (حاشیۀ برهان چ معین). یکی از سرداران لشکر افراسیاب. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سوی میسره کهرم تیغزن به قلب اندرون خسرو انجمن. فردوسی (از یادداشت ایضاً). چو اخواست با زنگۀ شاوران دگربرته با کهرم از یاوران. فردوسی. رجوع به مزدیسنا ص 348 و مجمل التواریخ ص 314 و مادۀ بعد شود شاهزادۀ تورانی پسر ارجاسب. (فهرست ولف) : برادر بد او را دو اهریمنان یکی کهرم و دیگر اندیرمان. فردوسی. رجوع به مادۀ قبل شود
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کام، کاآم، شوک القصار
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضدِ اسکوربوت و ضدِ کرم است، غاسول رومی، کام، کاآم، شوک القصار
سیف کهام،شمشیر کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمشیر کند. (آنندراج) : هر قولی که به فعل نینجامد غمامی بود جهام و حسامی بود کهام. (سندبادنامه ص 62) ، زبان وامانده در سخن. (آنندراج). لسان کهام، زبان وامانده در سخن، اسب بطی ٔ و آهسته رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردکلان سال بی هیچ چیزی. (آنندراج) : رجل کهام، مرد کلانسال بی هیچ چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قوم کهام، علی لفظ الواحد جمع. (منتهی الارب) (از آنندراج). قوم کهام، گروه کلان سال بی هیچ چیز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سیف کهام،شمشیر کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمشیر کند. (آنندراج) : هر قولی که به فعل نینجامد غمامی بود جهام و حسامی بود کهام. (سندبادنامه ص 62) ، زبان وامانده در سخن. (آنندراج). لسان کهام، زبان وامانده در سخن، اسب بطی ٔ و آهسته رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردکلان سال بی هیچ چیزی. (آنندراج) : رجل کهام، مرد کلانسال بی هیچ چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قوم کهام، علی لفظ الواحد جمع. (منتهی الارب) (از آنندراج). قوم کهام، گروه کلان سال بی هیچ چیز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. (برهان) (هفت قلزم). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (انجمن آرا) : ای یار هریسه پز نداری غم خود اندیشه نمیکنی ز بیش و کم خود خواهم که تو شب خواب کنی من تا روز بر دیگ هریسه ات زنم اهرم خود. لسانی.
چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. (برهان) (هفت قلزم). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (انجمن آرا) : ای یار هریسه پز نداری غم خود اندیشه نمیکنی ز بیش و کم خود خواهم که تو شب خواب کنی من تا روز بر دیگ هریسه ات زنم اهرم خود. لسانی.
غله ای باشد مانند ارزن و آن بیشتر در میان زراعت برنج روید. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). غله ای است مانند ارزن که در میان زراعت گندم روید و خوردن آن گردش سر آورد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). آن رابه هندی کودون گویند و سبزه آن به شالی بسیار مشابه است و در هندوستان آن را تنها کارند و هر جنس آن نشأه ناک نباشد بعضی از آن نشأه پیدا کند حتی که بسبب خوردن آن آدمی تا دو روز بیهوش ماند و آن جنس خریفی است. (سراج از حاشیۀ برهان چ معین) : گرسنه نیز تا بفرماید کدرم و جو کرنج و ارزن خویش. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
غله ای باشد مانند ارزن و آن بیشتر در میان زراعت برنج روید. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری). غله ای است مانند ارزن که در میان زراعت گندم روید و خوردن آن گردش سر آورد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). آن رابه هندی کودون گویند و سبزه آن به شالی بسیار مشابه است و در هندوستان آن را تنها کارند و هر جنس آن نشأه ناک نباشد بعضی از آن نشأه پیدا کند حتی که بسبب خوردن آن آدمی تا دو روز بیهوش ماند و آن جنس خریفی است. (سراج از حاشیۀ برهان چ معین) : گرسنه نیز تا بفرماید کدرم و جو کرنج و ارزن خویش. سوزنی (از فرهنگ جهانگیری)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 62هزارگزی جنوب باختری فیروزآباد. آب آن از چاه و رودخانه شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). مرکز بلوک محال اربعه از ولایت قشقایی فارس و یکی از نواحی بلوک مزبور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 62هزارگزی جنوب باختری فیروزآباد. آب آن از چاه و رودخانه شور تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). مرکز بلوک محال اربعه از ولایت قشقایی فارس و یکی از نواحی بلوک مزبور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد. محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگستان و از جنوب به خورموج. محصول آن گندم و جو دیمی و فاریابی و پنبه و کنجد و نخلستانش نیز فاریابی است. آب آن از چشمه و قنات است وقصبۀ این ناحیه را اهرم گویند. نزدیک بچهل و دو فرسنگ از شیراز و هشت فرسنگ از بوشهر دور افتاده و قریب صد درب خانه دارد و دارای پنج ده آباد است. (از فارسنامه). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود، دندان شیر افکندن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد. محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگستان و از جنوب به خورموج. محصول آن گندم و جو دیمی و فاریابی و پنبه و کنجد و نخلستانش نیز فاریابی است. آب آن از چشمه و قنات است وقصبۀ این ناحیه را اهرم گویند. نزدیک بچهل و دو فرسنگ از شیراز و هشت فرسنگ از بوشهر دور افتاده و قریب صد درب خانه دارد و دارای پنج ده آباد است. (از فارسنامه). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود، دندان شیر افکندن گوسپند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بزغالۀ شیرمست را گویند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). بزغالۀ شیرمست و بزغالۀ شش ماهه. (ناظم الاطباء). اسم فارسی جدی است. (فهرست مخزن الادویه). در فارس (شیراز و کازرون) ، کهره (بزغالۀ شیرخوار). (حاشیۀ برهان چ معین)
بزغالۀ شیرمست را گویند. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). بزغالۀ شیرمست و بزغالۀ شش ماهه. (ناظم الاطباء). اسم فارسی جدی است. (فهرست مخزن الادویه). در فارس (شیراز و کازرون) ، کهره (بزغالۀ شیرخوار). (حاشیۀ برهان چ معین)
عصفر. (از ذیل اقرب الموارد). بهرمان. عصفر. احریض. (ابن البیطار). عصفر است که گل کاجیره باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). گل کاجیره. (ناظم الاطباء). اسم فارسی گل عصفر است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). گل کاجیره. بهرمان. (الجماهر بیرونی ص 35). کافشه. گل رنگ. کاغاله. (یادداشت بخط مؤلف) ، بافایدگی. بهره داری، سودبرندگی، کامیابی. (فرهنگ فارسی معین)
عُصْفُر. (از ذیل اقرب الموارد). بهرمان. عصفر. احریض. (ابن البیطار). عصفر است که گل کاجیره باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). گل کاجیره. (ناظم الاطباء). اسم فارسی گل عصفر است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). گل کاجیره. بهرمان. (الجماهر بیرونی ص 35). کافشه. گل رنگ. کاغاله. (یادداشت بخط مؤلف) ، بافایدگی. بهره داری، سودبرندگی، کامیابی. (فرهنگ فارسی معین)
غله ایست مانند ارزن که در میان زراعت گندم و برنج روید. خوردن بعضی اقسام آن تولید نشاه کند و بیهوشی آرد: (گرسنه نیز تا بفرماید کدرم و جو کرنج و ارزن خویش)
غله ایست مانند ارزن که در میان زراعت گندم و برنج روید. خوردن بعضی اقسام آن تولید نشاه کند و بیهوشی آرد: (گرسنه نیز تا بفرماید کدرم و جو کرنج و ارزن خویش)