جدول جو
جدول جو

معنی کنونه - جستجوی لغت در جدول جو

کنونه
حالت
تصویری از کنونه
تصویر کنونه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مکنونه در فارسی مونث مکنون و راز مونث مکنون، جمع مکنونات یا اسرار مکنونه. رازهای نهانی. یا علوم مکنونه. علوم مخفیه از قبیل سیمیا لیمیا کیمیا و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
کهنه، دیرینه، فرسوده، کنانه، برای مثال به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - کنانه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
جعبۀ چوبی یا چرمی که تیرها را در آن می گذاشتند، تیردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنونه
تصویر عنونه
سر نامه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جانور کی است سرخ و زهردار و بر او خالهای سیاه باشد و بیشتر در فالیز ها بهم رسد و خربزه را ضایع کند، کرم شب تاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانونه
تصویر کانونه
سریانی تازی گشته گلخن آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
حالیه و زمان حال، حالایی و کنونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
پنبه برزده و حلاجی کرده پنبه نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
فریبنده فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکش کهنه کهن مقابل نو تازه: بروزگار تو نو شد ز سر جهان کهن کنانه گر شود آن هم بروزگار تو باد، (کمال)
فرهنگ لغت هوشیار
باشش بوش، پیدایش آفرینش بودن: همه مراد های هر دو جهانی چون نردبان پایه است بیک مراد و آن کینونه است فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر، آفرینش کون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منونه
تصویر منونه
مونث منون: (کلمات منونه)
فرهنگ لغت هوشیار
((وُ نَ یا نِ))
جانورکی است سرخ و زهردار و بر او خال های سیاه باشد و بیشتر در فالیزها به هم رسد و خربزه را ضایع کند، کرم شب تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنونی
تصویر کنونی
فعلی، مربوط به زمان حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
((کَ یا کُ زَ یا زِ))
پنبه بر زده و حلاجی کرده، پنبه نرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوره
تصویر کنوره
((کَ رِ یا رَ))
فریبنده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنانه
تصویر کنانه
((کَ نِ))
کهنه، فرسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنوزه
تصویر کنوزه
پنبۀ زده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاونه
تصویر کاونه
حشرۀ بال دار و سرخ رنگی که از آفات نباتی است و بیشتر در کشتزار پیدا می شود
کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، ولدالزّنا، چراغک، شب افروز، شب چراغک، شب فروز، یراعه، چراغینه، کمیچه، آتشیزه، شب تاب، آتشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنون
تصویر کنون
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنون
تصویر کنون
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، حالیا، ایدر، الحال، اینک، ایدون، الآن، نون، حالا، ایمه، فی الحال، فعلاً، بالفعل، همینک، عجالتاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنوه
تصویر کنوه
کنیه بنگرید به کنیه
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی اکنون آمده یعنی این زمان و حال و الحال و الان و از این زمان میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
کونسته، ته چیزی: زن آبستن که سیب را با کونه اش گاز بزند روی پشت بچه اش چال می افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنون
تصویر کنون
((کُ نُ))
اکنون، اینک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کونه
تصویر کونه
((نِ))
ته چیزی
فرهنگ فارسی معین