حال و حالت است، اگر گویند چه کنونه داری ؟ مراد آن است که چه حال و حالت داری، یعنی الاّن در چه خیالی ؟ (انجمن آرا) (آنندراج). حالت و کیفیت و چگونگی. و چون چیزی از مطلبی که بیان می کنند باقی مانده می گویند کنونه فروماند و دراحوالپرسی می گویند کنونه چه داری. (ناظم الاطباء)
حال و حالت است، اگر گویند چه کنونه داری ؟ مراد آن است که چه حال و حالت داری، یعنی الاَّن در چه خیالی ؟ (انجمن آرا) (آنندراج). حالت و کیفیت و چگونگی. و چون چیزی از مطلبی که بیان می کنند باقی مانده می گویند کنونه فروماند و دراحوالپرسی می گویند کنونه چه داری. (ناظم الاطباء)
حشرۀ بال دار و سرخ رنگی که از آفات نباتی است و بیشتر در کشتزار پیدا می شود کرم شب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، ولدالزّنا، چراغک، شب افروز، شب چراغک، شب فروز، یراعه، چراغینه، کمیچه، آتشیزه، شب تاب، آتشک
حشرۀ بال دار و سرخ رنگی که از آفات نباتی است و بیشتر در کشتزار پیدا می شود کِرمِ شَب تاب، حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کِرمِ شَب اَفروز، وَلَدُالزِّنا، چِراغَک، شَب اَفروز، شَب چِراغَک، شَب فُروز، یَراعِه، چِراغینِه، کَمیچِه، آتَشیزِه، شَب تاب، آتَشَک
کهنه، دیرینه، فرسوده، کنانه، برای مثال به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - کنانه)
کُهنِه، دیرینه، فرسوده، کنانه، برای مِثال به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمال الدین اسماعیل - لغتنامه - کنانه)
نام پسر خزیمه که پدر قبیله ای است از مضر و مولای صفیه بنت حی، زوج النبی صلی اﷲ علیه و سلم که تابعی است. (منتهی الارب). ابن خزیمه بن مدر که از طایفۀمضربن عدنان جد جاهلی از سلسله نسب نبوی. فرزندان او بطن بزرگی از مضریه اند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817). و رجوع به الانساب سمعانی و صبح الاعشی ج 1 ص 350 شود ابن عوف عذره از طایفۀ کلب از قضاعه و جد جاهلی است. به فرزندان وی ’کنانۀ عذره’ گویند. بنوعدی، بنوحبیب و بنوجناب از آنها هستند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817)
نام پسر خزیمه که پدر قبیله ای است از مضر و مولای صفیه بنت حی، زوج النبی صلی اﷲ علیه و سلم که تابعی است. (منتهی الارب). ابن خزیمه بن مدر که از طایفۀمضربن عدنان جد جاهلی از سلسله نسب نبوی. فرزندان او بطن بزرگی از مضریه اند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817). و رجوع به الانساب سمعانی و صبح الاعشی ج 1 ص 350 شود ابن عوف عذره از طایفۀ کلب از قضاعه و جد جاهلی است. به فرزندان وی ’کنانۀ عذره’ گویند. بنوعدی، بنوحبیب و بنوجناب از آنها هستند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 817)
جانورکی است سرخ و زهردار و بر او خالهای سیاه باشد و بیشتر در فالیزها بهم رسد وخربزه را ضایع کند. (برهان). کفش دوز، کرم شب تاب را نیز گفته اند که عروسک باشد. (برهان)
جانورکی است سرخ و زهردار و بر او خالهای سیاه باشد و بیشتر در فالیزها بهم رسد وخربزه را ضایع کند. (برهان). کفش دوز، کرم شب تاب را نیز گفته اند که عروسک باشد. (برهان)
کیش تیر که آن راترکش گویند. (غیاث). تیردان چرمین بی چوب یا بر خلاف آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیردان. (دهار). شکا. شغا. جعبه. ترکش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کیش تیر که آن راترکش گویند. (غیاث). تیردان چرمین بی چوب یا بر خلاف آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیردان. (دهار). شکا. شغا. جعبه. ترکش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کهنه باشد که در مقابل نو است. (برهان). کهنه شده، ضد نو. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). کهنه، ضد نو و فرسوده. (ناظم الاطباء) : هر روز بدار حرف شاهانه از مال کنانه وز مال نو. سوزنی. بخشد به مروت و نه اندیشد از مال کنانه وز مال نو. سوزنی. خود سال دگر چو نو شود سازد از شعر کنانه دستمال نو. سوزنی. به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد. کمال الدین اسماعیل. سپاس و شکر تو از من عجب نباشد از آنک که هر چه هست ز تست از نو و کنانۀ من. سیف اسفرنگ
کهنه باشد که در مقابل نو است. (برهان). کهنه شده، ضد نو. (انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی). کهنه، ضد نو و فرسوده. (ناظم الاطباء) : هر روز بدار حرف شاهانه از مال کنانه وز مال نو. سوزنی. بخشد به مروت و نه اندیشد از مال کنانه وز مال نو. سوزنی. خود سال دگر چو نو شود سازد از شعر کنانه دستمال نو. سوزنی. به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد. کمال الدین اسماعیل. سپاس و شکر تو از من عجب نباشد از آنک که هر چه هست ز تست از نو و کنانۀ من. سیف اسفرنگ
حالیه و زمان حال. (آنندراج). حالایی و کنونی. (ناظم الاطباء). فعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون. متعلق به زمان حاضر. اکنونی. فعلی: ’وضع کنونی مردم تهران’. (فرهنگ فارسی معین)
حالیه و زمان حال. (آنندراج). حالایی و کنونی. (ناظم الاطباء). فعلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کنون. متعلق به زمان حاضر. اکنونی. فعلی: ’وضع کنونی مردم تهران’. (فرهنگ فارسی معین)
پنهان داشته. (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون. رجوع به مکنون شود، جاریه مکنونه، دختر مستورۀ باپرده. (منتهی الارب). دختر مستور پردگی. (ناظم الاطباء) مکنونه. رجوع به مکنونه شود. - علوم مکنونه، علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن
پنهان داشته. (ناظم الاطباء). تأنیث مکنون. رجوع به مکنون شود، جاریه مکنونه، دختر مستورۀ باپرده. (منتهی الارب). دختر مستور پردگی. (ناظم الاطباء) مکنونه. رجوع به مکنونه شود. - علوم مکنونه، علوم مخفی مانند کیمیا و سیمیا و لیمیا و جز آن
پنبۀ برزده و حلاجی کرده. (برهان) (آنندراج). پنبۀ نرم. (فرهنگ رشیدی). پنبۀ نرم و آن را کنوزه نیز گویند و به ضم کاف اصح است چه کنوزه بوده یعنی، کمان زده چه بزه به لغت دری و تبری به معنی زده آمده است. (انجمن آرا). پنبۀ زده و حلاجی کرده. (ناظم الاطباء)
پنبۀ برزده و حلاجی کرده. (برهان) (آنندراج). پنبۀ نرم. (فرهنگ رشیدی). پنبۀ نرم و آن را کنوزه نیز گویند و به ضم کاف اصح است چه کنوزه بوده یعنی، کمان زده چه بزه به لغت دری و تبری به معنی زده آمده است. (انجمن آرا). پنبۀ زده و حلاجی کرده. (ناظم الاطباء)