جدول جو
جدول جو

معنی کنغالگی - جستجوی لغت در جدول جو

کنغالگی(کَ لَ)
فاحشگی. روسپی گری. (فرهنگ فارسی معین) :
کنون کان ماه راایزد به من داد
نخواهم کو بود در ماه آباد
که آنجا پیر و برنا شادخوارند
همه کنغالگی را جان سپارند.
(ویس و رامین از فرهنگ فارسی معین).
، غلام بارگی و شاهدبازی. (فرهنگ رشیدی). امردبازی و شاهدبازی. (انجمن آرا) (آنندراج). کنغالگی به معنی خواستگاری غلط است. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آراء) (از آنندراج). و رجوع به کنغال و کنغاله و کیغال و کیغالگی شود، جماشی. صفت کنغال. به پنهانی دوست را دیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به کنغالگی رفته از پنجهیر
رمیده ازو مرغک گرمسیر.
ابوشکور (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به کنغال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
بیکاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ای بت خرکیز آخرتا کی کوغادگی
تا چون من صاحب نیابی سخت گیر و چاپلوس.
طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
کهنگی. کهنه بودن:
من بندۀ...ام و بندۀ شراب
در هر دو نوع عیب نباشد کنانگی.
رضی الدین نیشابوری.
و رجوع به کنانه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ لَ / لِ)
در تداول، نخاله بودن. لودگی. عمل و صفت نخاله. رجوع به نخاله شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کنغاله. (فرهنگ فارسی معین). امردباز وغلام باره و در اصل کنک غال بود یعنی امرد را می غلطاند. (فرهنگ رشیدی). کنک به معنی امرد کنده است و غالیدن غلطانیدن و کنک غال غلطاننده و زیر و بالاکننده کنک، یعنی امردباز و لوطی. کاف دوم کنک محذوف شده کنغال و کنغاله ماند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ز احتساب نفاذت مؤذنست و امام
کسی که بوده از این پیش فاسق و کنغال.
؟ (از فرهنگ رشیدی).
، زن جوان بدعمل و زشت کردار. (ناظم الاطباء). کنغال به معنی قحبه غلط است. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کنغالگی شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پنهان و خفیه دیدن دوستان. (برهان). کنغاله. (فرهنگ فارسی معین). دیدار دوستان در پنهانی و به طور خفیه. (ناظم الاطباء). (از: کنک + آل) جماش. آنکه پنهانک دوست را بیند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به این معنی ظاهراً مصحف کیغال است که در لغت فرس آمده. رجوع به کنغاله شود. مؤلف فرهنگ رشیدی ’کیغال’ را مصحف ’کنغال’ می داند. (از حاشیه برهان چ معین). و رجوع به مادۀ بعد و کیغال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنانگی
تصویر کنانگی
کهنگی، کهنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخالگی
تصویر نخالگی
نخاله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنغاله
تصویر کنغاله
((کَ لِ))
فاحشه، روسپی، بخیل، ممسک
فرهنگ فارسی معین