جدول جو
جدول جو

معنی کنغاله

کنغاله((کَ لِ))
فاحشه، روسپی، بخیل، ممسک
تصویری از کنغاله
تصویر کنغاله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کنغاله

کاغاله

کاغاله
گیاهی است یکساله یا دوساله از تیره مرکبان که دارای ساقه ای بارتفاع 50 سانتیمتراست. منشااولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن (مخصوصا سطح تحتانی پهنک) رگبرگهای بر جسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پایین کاسه و گلهای لوله یی برنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهایی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای برنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری برنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز در آب محلول است بدست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل تا 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه میتواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصا دانه های کاجی دارای اثر مسهلی است که بصورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف میشود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج میکنند که دارای اثر مسهلی است و سابقا بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار میگرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید (در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است) قرطم عصفر احریض بهرام بهرم بهرمان بهرامه سکری خریع مریق کازیره کاژیره کاجره اصبور اصفور زعفران کاذب پالان زعفران فنیفس خسک دانه کافشه کافیشه قنطادوس کابیج گل زردک گل رنگ تاقالا اطرقطوس بهرامن خسک. توضیح دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. توضیح، ماده رنگی که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ما العصفر مشهوراست. یا تخم کاجیره. دانه کاجیره. یا کاجیره صحرایی. یکی از گونه های کاژیره که بطور خود رو در مزارع میروید و برگهایش دارای کرک میباشند زعفران بیابانی قرطم بری
فرهنگ لغت هوشیار

کنجاله

کنجاله
نخاله و ثقل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آنرا گرفته باشند: روغن و کنجاره بهم خوب نیست ایشان کنجاره و من روغنم. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

کنجاله

کنجاله
نخاله و ثفل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند، کنجار، کنجال، کنجاره
کنجاله
فرهنگ فارسی معین

کاغاله

کاغاله
کاغله. رجوع به کاغله شود. کاچیره. عصفر. گل کاغاله. احریض. گل رنگ. بهرم. بهرمان. قرطم. گیاهی است که با گلش چیزها رنگ کنند. کافشه کاجیره را گویند و آن نوعی رستنی باشد که از گل آن چیزها رنگ کنند و از تخم آن روغن برآرند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

کنجاله

کنجاله
به معنی کنجال است که نخالۀ کنجد و هر تخم روغن گرفته باشد. (برهان) :
سعد دین برد کاه آخور ما
نیمه ای کاه و نیمه کنجاله.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 369).
رجوع به کنجال و کنجار و کنجاره شود
لغت نامه دهخدا

کغاله

کغاله
تفاله و بزوری که روغن آنها را گرفته باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کنغال

کنغال
کنغاله. (فرهنگ فارسی معین). امردباز وغلام باره و در اصل کنک غال بود یعنی امرد را می غلطاند. (فرهنگ رشیدی). کنک به معنی امرد کنده است و غالیدن غلطانیدن و کنک غال غلطاننده و زیر و بالاکننده کنک، یعنی امردباز و لوطی. کاف دوم کنک محذوف شده کنغال و کنغاله ماند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ز احتساب نفاذت مؤذنست و امام
کسی که بوده از این پیش فاسق و کنغال.
؟ (از فرهنگ رشیدی).
، زن جوان بدعمل و زشت کردار. (ناظم الاطباء). کنغال به معنی قحبه غلط است. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کنغالگی شود
لغت نامه دهخدا