کنایه، در بیان، کلمه ای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود مانند کاسه سیاه و سیه کاسه، بخیل، خسیس، سخن مبنی بر طعنه، توهین یا ریشخند، گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند
کنایه، در بیان، کلمه ای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود مانندِ کاسه سیاه و سیه کاسه، بخیل، خسیس، سخن مبنی بر طعنه، توهین یا ریشخند، گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند
باشد که، بود که، شاید که، برای مثال گر بوستان ز باد خزان زرد شد رواست / اندی که سرخ ماند روی خدایگان (عنصری - ۳۴۴)، زیرا که، برای مثال گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد / اندی که بر مهتر خود خوار نیم خوار (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)
باشد که، بُوَد که، شاید که، برای مِثال گر بوستان ز باد خزان زرد شد رواست / اندی که سرخ ماند روی خدایگان (عنصری - ۳۴۴)، زیرا که، برای مِثال گر خوار شدم سوی بت خویش روا باد / اندی که بر مهتر خود خوار نیَم خوار (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۷)
کندن، بیرون آوردن خاک و ایجاد گودال، حفر کردن مثلاً زمین را کند، جدا کردن چیزی از چیز دیگر مثلاً چسب را از روی شیشه کند، درآوردن لباس مثلاً جورابش را کند، ایجاد کردن نقش و نگار یا نوشته بر سنگ یا چوب یا فلز، حکاکی کردن مثلاً نام او را پایین مجمسه کنده بودند، جدا شدن از فردی که قبلا مورد علاقه بوده، ترک کردن، خراب و ویران کردن
کندن، بیرون آوردن خاک و ایجاد گودال، حفر کردن مثلاً زمین را کند، جدا کردن چیزی از چیز دیگر مثلاً چسب را از روی شیشه کند، درآوردن لباس مثلاً جورابش را کند، ایجاد کردن نقش و نگار یا نوشته بر سنگ یا چوب یا فلز، حکاکی کردن مثلاً نام او را پایین مجمسه کنده بودند، جدا شدن از فردی که قبلا مورد علاقه بوده، ترک کردن، خراب و ویران کردن
برخورد، کشمکش، در علم الکتریک عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ و مانند آن، اتصالی، در هنر عکاسی چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام، در هنر عکاسی تصویری که به این طریق تهیه می شود
برخورد، کشمکش، در علم الکتریک عامل هدایت جریان در دوشاخه، کلید، سرپیچ و مانند آن، اتصالی، در هنر عکاسی چاپ تصویر به روش تماس مستقیم فیلم با کاغذ حساس یا فیلم خام، در هنر عکاسی تصویری که به این طریق تهیه می شود
کندن. (آنندراج). کندن و کندن فرمودن. (ناظم الاطباء). کندن فرمودن. به کندن واداشتن. (فرهنگ فارسی معین) : عبط، اعتباط، کندیدن جای ناکنده را. (منتهی الارب) ، بیرون آوردن. خارج کردن. درآوردن. (ازفهرست ولف). کندن. (فرهنگ فارسی معین) : چو بهرام برخاست از خوابگاه برآمد بر او یکی نیکخواه که کبروی را چشم روشن کلاغ ز مستی بکندیددر پیش زاغ. فردوسی. این ساعت گردنتان زدمی و بیختان کندیدمی. (ترجمه اعثم کوفی ص 68). میخها را می کندیدند... و کندید میخها را. (کشاف اصطلاحات الفنون از فرهنگ فارسی معین)
کندن. (آنندراج). کندن و کندن فرمودن. (ناظم الاطباء). کندن فرمودن. به کندن واداشتن. (فرهنگ فارسی معین) : عبط، اعتباط، کندیدن جای ناکنده را. (منتهی الارب) ، بیرون آوردن. خارج کردن. درآوردن. (ازفهرست ولف). کندن. (فرهنگ فارسی معین) : چو بهرام برخاست از خوابگاه برآمد بر او یکی نیکخواه که کبروی را چشم روشن کلاغ ز مستی بکندیددر پیش زاغ. فردوسی. این ساعت گردنتان زدمی و بیختان کندیدمی. (ترجمه اعثم کوفی ص 68). میخها را می کندیدند... و کندید میخها را. (کشاف اصطلاحات الفنون از فرهنگ فارسی معین)
کنده. (فرهنگ فارسی معین). کنده شده: ظلم الارض، کند زمین را در غیر جای کندیده. (منتهی الارب از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، واداشته به کندن. (فرهنگ فارسی معین) : زاب نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیدۀ اوست. (منتهی الارب از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به منتهی الارب ذیل ’زوب’ شود
کنده. (فرهنگ فارسی معین). کنده شده: ظلم الارض، کند زمین را در غیر جای کندیده. (منتهی الارب از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، واداشته به کندن. (فرهنگ فارسی معین) : زاب نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیدۀ اوست. (منتهی الارب از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به منتهی الارب ذیل ’زوب’ شود
اتین بونو دو کندیاک. فیلسوف فرانسوی که در گرنوبل به سال 1715 میلادی متولد شد و به سال 1780 درگذشت. وی مؤسس مکتب ’سانسوآلیسم’ می باشد. این مکتب تمایلات و احساسات را اساس کلیۀ فعالیتهای روحی می داند. مهمترین آثار وی عبارتند از: ’رسالۀ احساسات’ و ’رساله ای در منشاء علم انسان’. وی به عضویت آکادمی فرانسه برگزیده شد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به روانشناسی پرورشی دکتر سیاسی ص 464 شود
اتین بونو دو کندیاک. فیلسوف فرانسوی که در گرنوبل به سال 1715 میلادی متولد شد و به سال 1780 درگذشت. وی مؤسس مکتب ’سانسوآلیسم’ می باشد. این مکتب تمایلات و احساسات را اساس کلیۀ فعالیتهای روحی می داند. مهمترین آثار وی عبارتند از: ’رسالۀ احساسات’ و ’رساله ای در منشاء علم انسان’. وی به عضویت آکادمی فرانسه برگزیده شد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به روانشناسی پرورشی دکتر سیاسی ص 464 شود
کندوکاو. (فرهنگ فارسی معین). - کندوکو کردن، وررفتن: دیشب تا صبح دزد پشت در کندوکو کرد که باز کند. این قدر با دندانها کندوکو مکن مینای روی آن می رود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندوکاو و کاویدن شود
کندوکاو. (فرهنگ فارسی معین). - کندوکو کردن، وررفتن: دیشب تا صبح دزد پشت در کندوکو کرد که باز کند. این قدر با دندانها کندوکو مکن مینای روی آن می رود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کندوکاو و کاویدن شود
آنکه دستش در عمل کند باشد. مقابل تردست. (فرهنگ فارسی معین). آنکه دستی فرز و چالاک ندارد: زنم تیشه خوش تیزدستانه بر پا به طاقت تراشی ولی کنددستم. نورالدین ظهوری (از آنندراج)
آنکه دستش در عمل کند باشد. مقابل تردست. (فرهنگ فارسی معین). آنکه دستی فرز و چالاک ندارد: زنم تیشه خوش تیزدستانه بر پا به طاقت تراشی ولی کنددستم. نورالدین ظهوری (از آنندراج)
جمع واژۀ کنایه و کنایت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین). اسمهائی هستند که برای دلالت بر عدد مبهم وضع شده اند و آنها: کم، کذا، کیت و ذیت باشند... کنایات در فارسی عبارتند از: ضمیر، اسم اشاره، موصولات، مبهمات و ادوات استفهام... البته اینها را در قواعد عرب مبهمات نامند. (از فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 442)
جَمعِ واژۀ کنایه و کنایت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین). اسمهائی هستند که برای دلالت بر عدد مبهم وضع شده اند و آنها: کم، کذا، کیت و ذیت باشند... کنایات در فارسی عبارتند از: ضمیر، اسم اشاره، موصولات، مبهمات و ادوات استفهام... البته اینها را در قواعد عرب مبهمات نامند. (از فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 442)
در اسپانی بنام ’کادیز’ خوانده میشود، شهری در اسپانی (اندالوزی) حاکم نشین ایالت، سکنه 79000 تن، بندر نظامی برکنار اقیانوس اطلس در جزیره لئون، به سال 1823 به تصرف فرانسویان درآمد
در اسپانی بنام ’کادیز’ خوانده میشود، شهری در اسپانی (اندالوزی) حاکم نشین ایالت، سکنه 79000 تن، بندر نظامی برکنار اقیانوس اطلس در جزیره لئون، به سال 1823 به تصرف فرانسویان درآمد