جدول جو
جدول جو

معنی کندوک - جستجوی لغت در جدول جو

کندوک
کندو: ببند سال قحط سخت درویش و توانگر را هم از گندم تهی کندوک و هم خالی زنان کرسان. (نزاری)
فرهنگ لغت هوشیار
کندوک
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، کنور، کانور، کندوله، کندو، پرخو
تصویری از کندوک
تصویر کندوک
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هندوک
تصویر هندوک
هندوی خردسال، کنایه از غلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندور
تصویر کندور
لاتینی تازی گشته شاهرخ کرکس آمریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفی گلین مانند خمی بزرگ که آنرا پر از غله کنند کندوج: از تو دارم هر چه در خانه خنور وز تو دارم نیز گندم در کنور. (رودکی)، ظرفی یا جعبه ای چوبین یا حصیری که برای نگهداری زنبور های عسل و عسل گرفتن از آنها سازند. یا نیلگون کندو. آسمان: زین فاحشه گنده پیر زاینده بنشسته میان نیلگون کندو. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لندوک
تصویر لندوک
دراز و لاغر، جوجه مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد: گنجشک لندوک
فرهنگ لغت هوشیار
مصغرهندو هندوی خردو کوچک جثه، جمع هندوکان: شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آن چنان کز دل و از عقل شدم جلمه بری. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لندوک
تصویر لندوک
دراز و لاغر، جوجه مرغ که هنوز پر بر نیاورده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندک
تصویر کندک
خندق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کندک
تصویر کندک
ریزۀ نان، پارۀ نان، نان ریزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندو
تصویر کندو
لانۀ زنبور عسل به شکل خانه های شش گوشۀ منظم، خانۀ زنبور عسل، شان، شانه، خلیّه، نخاریب النحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندو
تصویر کندو
خانه زنبور عسل که در آن عسل فراهم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندک
تصویر کندک
نان ریز ریز شده نان پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندو
تصویر کندو
((کَ))
خانه زنبور عسل، ظرف بزرگ گلی که در آن غله ریزند، کندوله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندک
تصویر کندک
((کُ دَ))
نان ریزریز شده، نان پاره پاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کندو
تصویر کندو
جای ریختن آرد یا غله در خانه یا دکان که از خشت و گل یا تخته درست کنند، پرخو، کندوله، کندوک، کنور، کانور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
تفحص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کندوکاو
تصویر کندوکاو
((کَ دُ))
تفحص، تجسس، سعی، کوشش
فرهنگ فارسی معین