- کنجلک
- هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده، دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد، خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد
معنی کنجلک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیراهن قمیص: گل کنگلک بدست حسد چاک میزند برتو چو دید زینت تر لیک زرکشی. (وصاف الحضره. سبک شناسی) مغولی پیراهن
در هم فرو رفته و پیچیده شده در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده
کلفه ای که برروی آدمی بهم رسد، خال
لکه های کوچک و بزرگ نقطه مانند قهوه یی که بر روی پوست صورت و گردن و دست و پا (نقاطی از پوست که در معرض تابش نور خورشید قرار میگیرد) پدید میاید. این عارضه که از سن سه سالگی ببالا در اشخاص سفید پوست که دارای مو های بور هستند دیده میشود بهیچوجه ناراحتی و درد ندارد و ساری نیز نیست و تقریبا معالجه پذیر نمیباشد کنجودک کنجتک
دانۀ امرود جنگلی درشت تر از دانۀ امرود که دارای پوست سیاه رنگ و مغز سفید و شیرین است و آن را تف می دهند و می خورند و در طب هم به کار می رود، انجکک، دانج ابروج، انچوچک، انچکک
تازه، نو، بدیع، طرفه
هر چیز در هم کشیده و چین و شکن بهم رسانیده، دست و پایی ک انگشتانش در هم کشیده شده باشد، خمیرنانی که در تنور افتاده و در میان آتش پخته شده باشد
درخت پشه غال که از گونه های نارون است
هر چیز پیچیده و درهم کشیده شده مانند خمیر نان که در تنور بیفتد و در هم کشیده و گلوله شود، ویژگی دست یا پایی که انگشتان آن درهم کشیده و کج وکوله باشد
درخت پشه غال، نارون