- کنجاو
- جساس، تفحص کننده، متفحص
معنی کنجاو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که در جایی یا در امری تفحص و کاوش می کند
تفالۀ روغن گرفتۀ کنجد یا دانۀ دیگر که به عنوان خوراک دام مصرف می شود
آنکه کنجکاوی کند متفحص غوررس: روستایی شد در آخر سوی گاو گاو را میجست شب آن کنجکاو. (مثنوی)
کنجاره: بس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم از من بدل خرما بس باشد کنجال. (ابوالعباس)
نخاله و ثقل تخم کنجد و هر تخمی که روغن آنرا گرفته باشند: روغن و کنجاره بهم خوب نیست ایشان کنجاره و من روغنم. (ناصر خسرو)
Curious, Intrigued, Inquisitive
curioso, inquisitivo, intrigado
neugierig, interessiert
ciekawski, dociekliwy, zaintrygowany
любопытный , любознательный , заинтригованный
допитливий , зацікавлений
curioso, inquisitivo, intrigado
curieux, intrigué
curioso, intrigato
nieuwsgierig, geïntrigeerd
जिज्ञासु
penasaran, ingin tahu
فتّاشٌ , جادٌّ , مبهوتٌ
호기심이 많은 , 호기심 많은 , 호기심이 있는
סקרן , סקרן
好奇な , 好奇心旺盛な , 興味を持った
mdadisi, mwenye shauku, na hamu
ขี้สงสัย , ขี้สงสัย , อยากรู้อยากเห็น
কৌতূহলী , কৌতূহলী , কৌতূহলী
تجسس کرنے والا , تجسس کرنے والا