کنجاره. (فرهنگ جهانگیری). به معنی کنجاره است که ثفل روغن کشیده باشد. (برهان) (آنندراج). نخاله و ثفل هر تخمی که روغن آن را گرفته باشند مانند تخم کنجد و بزرک و جز آن. (ناظم الاطباء) : بس پند پذیرفتم و این شعر بگفتم از من بدل خرما بس باشد کنجال. ابوالعباس. رجوع به کنجار و کنجاره و کنجاله شود