جدول جو
جدول جو

معنی کنترل - جستجوی لغت در جدول جو

کنترل
بازرسی، تحت مراقبت و نظارت داشتن، توانایی اداره و هدایت خود یا کسی، دستگاهی برای کنترل وسیلۀ برقی از راه دور، کنترل از راه دور
تصویری از کنترل
تصویر کنترل
فرهنگ فارسی عمید
کنترل
(کُ رُ / کُ تُ رُ)
وارسی. بازبین. (فرهنگستان). وارسی. بازرسی. تفتیش: کنترل بلیطها. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کنترل
بازبین، وارسی، تشفیش، بازرسی
تصویری از کنترل
تصویر کنترل
فرهنگ لغت هوشیار
کنترل
((کُ تُ رُ))
جستجو، تفتیش
تصویری از کنترل
تصویر کنترل
فرهنگ فارسی معین
کنترل
مهار، وارسی، در شمار آوردن
تصویری از کنترل
تصویر کنترل
فرهنگ واژه فارسی سره
کنترل
بازدید، بازرسی، تفتیش، وارسی، نظارت، سانسور، مهار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنترلر
تصویر کنترلر
کسی که در راه آهن یا تماشاخانه بلیط ها را رسیدگی می کند، مامور کنترل
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رُ لُ)
فرهنگستان ایران ’بازبین’ را به جای این کلمه اختیار کرده است و آن کسی است که کالا و جنس های تجارتی را رسیدگی کرده برابری آنها را با بارنامه تصدیق می نماید، کسی که در راه آهن و تماشاخانه ها بلیطهای فروخته شده را بازدید می نماید تا هر کسی مطابق ارزش بلیطدر جای خود قرار گیرد. (واژه های نو فرهنگستان ایران). مفتش. ممیز بلیطهای تئاتر و سینما و راه آهن و غیره. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ)
کوتاه قامت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن نظارت کردن تفتیش کردن، یا خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی وارس، فرمانچیر مفتش ممیز. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنتال
تصویر کنتال
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
Controlling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
Control, Rein
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
contrôler, rênes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
contrôlant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, refrenar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
नियंत्रित करना , लगाम लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
नियंत्रक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controleren, in toom houden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
controlerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controllare, tenere a freno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
controllante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrollieren, Zügel anziehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
controlador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролювати , утримувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
контролюючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
контролировать , вожжи
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
контролирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
kontrolować, trzymać w ryzach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
kontrolujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
kontrollierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنترل کردن
تصویر کنترل کردن
controlar, reforçar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
controlador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنترل کننده
تصویر کنترل کننده
mengendalikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی