جدول جو
جدول جو

معنی کنانگی - جستجوی لغت در جدول جو

کنانگی
(کَ نَ / نِ)
کهنگی. کهنه بودن:
من بندۀ...ام و بندۀ شراب
در هر دو نوع عیب نباشد کنانگی.
رضی الدین نیشابوری.
و رجوع به کنانه شود
لغت نامه دهخدا
کنانگی
کهنگی، کهنه بودن
تصویری از کنانگی
تصویر کنانگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
(پسرانه)
کماندار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
(پسرانه)
فرماندار، حاکم، لقب مرزبان ابرشهر در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
کننده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنانگی
تصویر زنانگی
زن بودن، کارهای مخصوص به زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یگانگی
تصویر یگانگی
یگانه بودن، یکتایی، دوستی، اتحاد، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
(کُ / کَ رَ)
مقام مرزبانی. سرحدداری. حکومت. (از فهرست ولف) :
چو بی ارز را نام دادیم و ارز
کنارنگی و پیل و مردان و مرز.
فردوسی.
به دیدار پیران و فرهنگیان
بزرگان که اند از کنارنگیان.
فردوسی.
رجوع به ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 189 و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
انتساب جمعی از قبایل عرب. (الانساب سمعانی) (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
عبدالعزیز بن یحیی بن عبدالعزیز الکنانی المکی. وی مردی فقیه و اهل مناظره و از شاگردان امام شافعی بود، وی به علت زشتروئی به غول ملقب شده بود. در ایام مأمون خلیفۀ عباسی به بغداد رفت و بین او و بشرالمریشی مناظره ای در بارۀ قرآن درگرفت. او را تصانیف متعددی از جمله الحیده است. او در 240 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 530)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کناندن
تصویر کناندن
دستور دادن بدیگری تا کاری را انجام دهد کردن فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانات
تصویر کنانات
جمع کنانه، ترکش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکانگی
تصویر یکانگی
وحدانیت، بی مانندی
فرهنگ لغت هوشیار
ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنارگین
تصویر کنارگین
جانبی طرفی: کنارگین بجنبد و میانگین بایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانگی
تصویر میانگی
وسطی، میانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانگر
تصویر کمانگر
کمان ساز، کماندار: (کمانگر که جانم شد او را نشان ستم میکشد دل از و هر زمان)، (طاهر وحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یگانگی
تصویر یگانگی
وحدت یکتایی، بی نظیرربی همتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانیر
تصویر کنانیر
جمع کناره، دهل ها، کلی ها
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به کمان مجهز است، کسی که در تیر اندازی با کمان مهارت دارد کمانگیر: (بر سر خاکش بجای شمع تیری مینهد هر که قربان کمانداران ابرو میشود)، (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرنگی
تصویر کمرنگی
حالت و کیفیت کمرنگ مقابل پر رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنندگی
تصویر کنندگی
حالت و کیفیت کننده، فاعلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانگین
تصویر کرانگین
منسوب به کرانه، طرفی، جانبی: (... چون سه جزو ترکیب کنند: یکی میانگین و دو کرانگین این میانگین یا دو کرانگین را از یکدیگر جدا دارد) (دانشنامه علائی. الهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهانگی
تصویر پنهانگی
پنهان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانگی
تصویر توانگی
دولت و ثروت و مال و ملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روانگی
تصویر روانگی
جریان، سیلان، تقطیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنپانی
تصویر کنپانی
کمپانی: (سیب زمینی) بتوسط سرجان ملکم سفیر حکومت کنپانی هندوستان مقیم دربار دار الخلافه طهران وارد ایران گردید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمانگیر
تصویر کمانگیر
((کَ))
کسی که در فن تیر اندازی با کمان ماهر باشد، لقب پهلوانی آرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانجی
تصویر کرانجی
((کَ))
کناره گیر. نقیض میانجی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنارنگ
تصویر کنارنگ
((کِ رَ))
مرزبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
((ر))
درخت است پایا از تیره مرکبات با میوه کروی و معطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یگانگی
تصویر یگانگی
((یَ نَ))
وحدت، یکتایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یگانگی
تصویر یگانگی
وحدت، توحید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نارنگی
تصویر نارنگی
نارنجی
فرهنگ واژه فارسی سره