- کنانگی
- کهنگی، کهنه بودن
معنی کنانگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زن بودن، کارهای مخصوص به زنان
نارنجی
وحدت، توحید
جریان، سیلان، تقطیر
دولت و ثروت و مال و ملک
پنهان بودن
میوه ای از نوع مرکبات، کوچک تر از نارنج، خوش طعم و شیرین که پوست آن به راحتی کنده می شود. درخت این گیاه از درخت نارنج و پرتقال کوچک تراست و تخم آن کاشته می شود
یگانه بودن، یکتایی، دوستی، اتحاد، پیوستگی
منسوب به کرانه، طرفی، جانبی: (... چون سه جزو ترکیب کنند: یکی میانگین و دو کرانگین این میانگین یا دو کرانگین را از یکدیگر جدا دارد) (دانشنامه علائی. الهی)
حالت و کیفیت کننده، فاعلیت
کمپانی: (سیب زمینی) بتوسط سرجان ملکم سفیر حکومت کنپانی هندوستان مقیم دربار دار الخلافه طهران وارد ایران گردید
حالت و کیفیت کمرنگ مقابل پر رنگی
کسی که به کمان مجهز است، کسی که در تیر اندازی با کمان مهارت دارد کمانگیر: (بر سر خاکش بجای شمع تیری مینهد هر که قربان کمانداران ابرو میشود)، (کلیم)
کمان ساز، کماندار: (کمانگر که جانم شد او را نشان ستم میکشد دل از و هر زمان)، (طاهر وحید)
جمع کناره، دهل ها، کلی ها
دستور دادن بدیگری تا کاری را انجام دهد کردن فرمودن
جمع کنانه، ترکش ها
ناظر امور لشکری ایران، مرز بان صاحب سرحد، حاکم فرماندار: کنارنگ یا پهلوان هر که هست همه داد جویند با زیر دست، شحنه
جانبی طرفی: کنارگین بجنبد و میانگین بایستد
وسطی، میانه
وحدانیت، بی مانندی
وحدت یکتایی، بی نظیرربی همتایی
کننده بودن
از مردم کنعان، برای مثال ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد / گاه آن است که بدرود کنی زندان را (حافظ - ۳۴)
روان بودن، جریان
حاکم، والی، مرزبان، برای مثال کنارنگ با پهلوان هر که هست / همه داد جویید با زیردست (فردوسی - ۷/۱۲۸)