از: کن (کننده) + ان (پساوند بیان حالت). در حال کندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به تک بادپایان زمین را کنان در و دشت شد پر سر بی تنان. فردوسی. خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
از: کَن (کننده) + ان (پساوند بیان حالت). در حال کندن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به تک بادپایان زمین را کنان در و دشت شد پر سر بی تنان. فردوسی. خلق چندان جمع شد بر گور او موکنان جامه دران در شور او. مولوی
جمع واژۀ کن ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ازترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کن، به معنی پرده و پوشش. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به کن شود
جَمعِ واژۀ کِن ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ازترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ کن، به معنی پرده و پوشش. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به کن شود
شگنان. نام سرزمینی. (از فرهنگ لغات ولف). ناحیتی است از وخان که رود جیحون بدو گذرد و حد شمالی هند است از حدود ماوراءالنهر. (از حدود العالم) : رویت به راه شکنان ماند همی درست باشد هزار کژی و باشد هزار خم. منجیک. یکی را ز سقلاب و شکنان و چین نمانم که پی برنهدبر زمین. فردوسی. ز بلخ و ز شکنان و آموی و زم سلیح و سپه خواست و گنج و درم. فردوسی
شگنان. نام سرزمینی. (از فرهنگ لغات ولف). ناحیتی است از وخان که رود جیحون بدو گذرد و حد شمالی هند است از حدود ماوراءالنهر. (از حدود العالم) : رویت به راه شکنان ماند همی درست باشد هزار کژی و باشد هزار خم. منجیک. یکی را ز سقلاب و شکنان و چین نمانم که پی برنهدبر زمین. فردوسی. ز بلخ و ز شکنان و آموی و زم سلیح و سپه خواست و گنج و درم. فردوسی
نباتی است. (مهذب الاسماء). گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام گیاهی. (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتر و گوسفند آن را چرد. واحد آن مکنانه است. (از اقرب الموارد)
نباتی است. (مهذب الاسماء). گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام گیاهی. (ناظم الاطباء). گیاهی است که شتر و گوسفند آن را چرد. واحد آن مکنانه است. (از اقرب الموارد)