- کمیسیون
- مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه درباره طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد
معنی کمیسیون - جستجوی لغت در جدول جو
- کمیسیون ((کُ))
- گروهی افراد که برای انجام دادن وظیفه خاصی تعیین شده اند، گروه، هیئت (واژه فرهنگستان)، حق العمل کاری، دلالی
- کمیسیون
- هیئت یا انجمنی مرکب از چند نفر که برای رسیدگی به امری تشکیل شده باشد، در علوم سیاسی هر یک از شعب مجلس شورا، پولی که به خاطر انجام کاری یا ترتیب دادن معامله ای بین دو نفر ردوبدل شود، حق دلالی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که عهده دار انجام کار یا خرید کالایی باشد، دلال
کسی که حمل و نقل کالا یا خرید و فروش امتعه را بعهده گیرد
فرانسوی بوشا گاه کمیسیون فرعی
کمسیون فرعی
ماموریتی که برای اجرای امری بکسی دهند، مجمعی که جهت تحقیق و مطالعه درباره طرحی یا مسئله ای تشکیل گردد، هر یک از شعب مجلس شورای ملی که از عده ای وکیلان تشکیل شود و بیکی از امور مملکتی رسیدگی کند: کمیسیون بودجه کمیسیون فرهنگ: در کمیسیون خارجه بنویس نام این بنده را به استادی. (بهار)، دلالیی که بانک یا اشخاص برای اجرای معاملات کنند، حق دلالی حق العمل
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرانسوی کجایی (این زبانزد فرزانی)، نهاد، چگونگی
مبلّغ مذهبی، عضو میسیون
جا، مکان، موضع، وضع و حالت
مجموعه ای از اشیای هم خانواده
فریب دادن، فروتنی کردن
فرانسوی خوردگی
فرانسوی کند و ساب
مجموعه تمبر، تابلو، نقاشی و غیره
عضو هیئت مذهبی مبلغ دینی
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرانسوی ترکی گشته کمیسیون بنگرید به کمیسیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
جوان زیبا
زمانگذارنی رای بازی آبکوبی تشکیل کمیسیونها متعدد و بی نتیجه برای حل مشکلی
comissionar
kommissionieren
powołać
назначать
призначити
comisionar