جدول جو
جدول جو

معنی کمک - جستجوی لغت در جدول جو

کمک
اندک، کم، هر چیز خرد و کم
تصویری از کمک
تصویر کمک
فرهنگ فارسی عمید
کمک
یاری، مدد، همراهی
تصویری از کمک
تصویر کمک
فرهنگ فارسی عمید
کمک
(کَ مَ)
دهی از دهستان چهاردولی است که در بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع است و 1100 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله سه کیلومتر واقع و کمک بالا و پائین نامیده می شوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8.)
لغت نامه دهخدا
کمک
(کَ مَ)
کم. قلیل. (فرهنگ فارسی معین).
- کمکی، اندکی. (فرهنگ فارسی معین) : کمکی حالش بهتر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کمک
(کُ مَ)
اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث) (آنندراج). مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ. (ناظم الاطباء). کومک. مدد. یاری. مساعدت. معاضدت. دستیاری. مدد. یاری. یاوری. اعانت. (فرهنگ فارسی معین) : امیرزاده رستم در جواب گفت من بر حسب کمک آمده ام. (ظفرنامۀ یزدی، ازفرهنگ فارسی معین).
- کمک راننده، کسی که به رانندۀ اتومبیل یاری کند. شاگرد شوفر. ج، کمک رانندگان. (فرهنگ فارسی معین).
- کمک کار، مددکننده. یاری کننده. یاری کننده در کار.
- کمک کاری، مددکاری. عمل و حالت کمک کار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- کمک مالی، به وسیلۀ مال و پول کسی را یاری کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- کمکی، معاون و مددکار و دستگیر. (ناظم الاطباء).
، فوجی که در جنگ برای اعانت تعیین کنند. (ناظم الاطباء) ، دستیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کمک
اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ، مساعدت، مدد، دستیاری کومک ترکی ادیار کوچ یار، یاری کم قلیل. یا کمکی. اندکی: هما آنطور که از رفتارش احساس میشد کمکی هم رنجیده خاطر مینمود. مدد یاری: امیر زاده رستم در جواب گفت من بر حسب کمک آمده ام. یا کمک مالی. بوسیله مال و پول کسی را یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کمک
مدد، یاری، کومک نیز به همین معنی است، آن که همکاری می کند، دستیار، همراه، کومک
تصویری از کمک
تصویر کمک
فرهنگ فارسی معین
کمک
اعانه
تصویری از کمک
تصویر کمک
فرهنگ واژه فارسی سره
کمک
استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، هم دستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کمک
يساعد
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به عربی
کمک
Aid, Assistance
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کمک
aide, assistance
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کمک
مقدار کم
فرهنگ گویش مازندرانی
کمک
ayuda, asistencia
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کمک
ajuda, assistência
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کمک
Hilfe, Unterstützung
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به آلمانی
کمک
pomoc
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به لهستانی
کمک
помощь
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به روسی
کمک
مدد
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به اردو
کمک
সহায়তা , সাহায্য
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به بنگالی
کمک
ความช่วยเหลือ , ความช่วยเหลือ
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به تایلندی
کمک
msaada
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کمک
yardım
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کمک
援助 , 支援
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کمک
援助 , 帮助
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به چینی
کمک
עזרה , סיוע
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به عبری
کمک
допомога
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کمک
bantuan
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کمک
सहायता , सहायता
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به هندی
کمک
hulp
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به هلندی
کمک
aiuto, assistenza
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کمک
도움
تصویری از کمک
تصویر کمک
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کمکی
تصویر کمکی
اندکی، کم بودن، مختصر بودن
فرهنگ فارسی عمید
(کُ کَ)
بلادی است در اول ساحل دریا متصل به ارض چین و از قلمرو بلهر است. (از اخبار الصین و الهند ص 12)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکمک
تصویر بکمک
جمع ابکم، گنگان
فرهنگ لغت هوشیار