جدول جو
جدول جو

معنی کمک

کمک
(کُ مَ)
اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث) (آنندراج). مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ. (ناظم الاطباء). کومک. مدد. یاری. مساعدت. معاضدت. دستیاری. مدد. یاری. یاوری. اعانت. (فرهنگ فارسی معین) : امیرزاده رستم در جواب گفت من بر حسب کمک آمده ام. (ظفرنامۀ یزدی، ازفرهنگ فارسی معین).
- کمک راننده، کسی که به رانندۀ اتومبیل یاری کند. شاگرد شوفر. ج، کمک رانندگان. (فرهنگ فارسی معین).
- کمک کار، مددکننده. یاری کننده. یاری کننده در کار.
- کمک کاری، مددکاری. عمل و حالت کمک کار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- کمک مالی، به وسیلۀ مال و پول کسی را یاری کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- کمکی، معاون و مددکار و دستگیر. (ناظم الاطباء).
، فوجی که در جنگ برای اعانت تعیین کنند. (ناظم الاطباء) ، دستیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا